مفهوم سرهم بندی نهادی institutional bricolage
سرهم بندی نهادیbricolage institutional
استراوس در کتاب ذهن وحشی خود برای اولین بار مفهوم سرهم بندی را برای توصیف حالت خاصی که در آن کنشگران انسانی به محیط شان مرتبط میشوند، معرفی کرد . در واقع استراوس سرهم بندی را به عنوان نظریه ای درباره اینکه چگونه معناها به ابژه ها و قواعد نهادی اختصاص مییابند و چه ترکیباتی میتواند در جامعه به کار رود، مطرح ساخت. این مفهوم در طول دو دهه گذشته در علوم اجتماعی رواج گسترده ای یافت و به انسان شناسی، علوم شناخت، فناوری اطلاعات، کارآفرینی و نظریه سازمانی نیز سرایت کرد.
از نگاه استراوس سرهم بندی دربرگیرنده دو چیز است:
الف؛ استفاده از مواد دست دوم برای ساخت یک محصول مصنوعی یا یک ساختار در زمانهایی که هیچ چیز بیشتر به درد بخور و مناسبی در دسترس نباشد.
ب؛ استفاده از اجزاء و ساختارهای قدیمی برای انجام وظایف جدید،، بکارگیری آنها برای مصارف متفاوت از آنچه آنها در اصل برای آن طراحی شده اند.
رهیافتی که در تغییر نهادی بر جنبه های محدود کننده و در همان حال اختیار دهنده نهادها تاکید میکند را میتوان در مفهوم سرهم بندی نهادی پیدا کرد . استراوس فعل سرهم بند را برای تاکید بر یک حرکت پیشبینی ناپذیر به کار گرفت که در آن انتخاب تنها به وسیله عناصر موجود یا در دسترس محدود میشود. دو مکتب عمده از این مفهوم استفاده کرده اند. یکی در انسان شناسی درباره مدیریت منابع سطح محلی و یکی در اقتصاد در مورد دگرگونی کلان اجتماعی.
فرانسس کلیور برای توصیف ویژگی عمومی مفهوم سرهم بندی نهادی فرایندهایی به کار میگیرد که در آنها افراد سرهم بند با استفاده از عناصری که از قبل در اختیار داشته اند، نهادها را برهم سوار کرده و از نو ترتیب می بخشند . او بر جنبه هایی از هویت های چندگانه افراد سرهم بند، اقتباسهای میان فرهنگی، و نهادهای چند منظوره در تغییر نهادی تاکید میکند. افراد سرهم بند عناصری از منطق های نهادی متفاوت در دسترس را با هم ترکیب میکنند و به هم وصله میزنند، که این امر منجر به ترتیبات نهادی جدید میشود.
همچنانکه اشاره شد، از آنجایی که نهادهای موجود در یک جامعه ممکن است متضاد باشند، بنابراین منطق های چندگانه ای را برای کنش گران فراهم می آورند که با استفاده از آنها کنشگران میتوانند متناسب با وضعیت و موقعیت موجود، منطق مناسب را انتخاب کنند.
گالوان در پژوهش خود درباره انطباق محلی نهادهای سیاسی و اقتصادی تحمیلی در سنگال، اصطلاح سرهم بندی را برای توصیف فرایند درهم تنیده شدن و در نتیجه دگرگونی و تحول نهادهای غیر رسمی و رسمی که منجر به تلفیق نهادی شد، به کار گرفت . نهادهای تلفیقی نهادهایی هستند که محصول بازترکیب تعمدی، سنجیده و منسجم شکلهای اداری، قواعد، عادات یا هنجارهایی از بیش از یک ریشه اجتماعی فرهنگی به شمار می آیند . تلفیق، چیزی بیش از ترکیب صرف عناصر متفاوت است، بلکه به معنی دگرگونی و تحول مداوم، فزاینده و خلاق تمام عناصر است. نهادهای تلفیقی به لحاظ کیفیت، عناصر جدیدی هستند . بنابراین ترکیب صرف یک عنصر مدرن با یک عنصر سنتی که هر دو آنها بدون تغییر باقی مانده اند، مناسب و تامین کننده التزامات یک نهاد تلفیقی نیست.
هم کلیور و هم گالوان این مفهوم را برای تغییرات نهادی در سطح محلی به کار میگیرند.
تفسیر دیگر مفهوم سرهم بندی را میتوان در کاربرد آن برای تحول و دگرکونی کلان اجتماعی و اقتصادی مشاهده کرد. استارک و براثت از این مفهوم برای تاکید بر دو نکته استفاده میکنند:
اول اینکه در رد ایده گذار یا انتقال، آنها تغییر یا دگرگونی را به مثابه بازپیکربندی، بازترتیب و بازترکیب و بازپیکربندی در نظر میگیرند که محصول د هم بافته شدن جدید منطق های اجتماعی چندگانه جامعه مدرن است.
دوم، آنها بر عامل کارگزاری در تغییر نهادی تاکید می کنند .این کارگزاری در تجدید نظر درباره مواد و عناصر نهادی در دسترس که کنشگران ابداع و ارائه می کنند، خود را نشان میدهد . بنابراین از دیدگاه آنها، از طریق سرهم بندی اقتصادی و سیاسی است که نهادهای جدید و اعمال جدید ظهور می یابند.
کمپل نیز بر تاثیرات محدود کننده و اختیا دهنده نهادها که باعث میشود کنشگران به طور همزمان هم ابژه، نهادهایی که دامنه راه حلها را محدود میکنند، باشند و هم سوژهایی که می توانند خلاقانه عناصر نهادی را بازترکیب و توسعه دهند، تاکید میکند.
بیکر و نلسون هم سرهم بندی را به تدبیر و چاره برای مسائل و فرصت های جدید با بکارگیری ترکیبی از منابع دم دست تعریف می کنند . آنها این مفهوم را برای اشاره به فعالیت های کارفرمایان و کارآفرینان، کسانی که ظاهرا بدون هیچ چیزاقدام به سرمایه گذاری های جدید می کنند و برای انجام چنین کاری، فرضهای مرسوم درباره نقش محیط در تعیین موفقیت یا شکست سازمانها را به چالش می کشند، به کار می گیرند.
بیکر و نلسون بخش های کلیدی تعریف خود را بیشتر توضیح می دهند. از نگاه آنها:
بخش اول، تدبیر چاره، به یک نوع روگردانی و امتناع به منظور تایید محدودیت هایی که ممکن است به راه حلهای ابداعی منجر شود، اشاره دارد. برای افراد سرهم بند، محیط تعیین کننده آینده نیست، بلکه در عوض خلق فرصتها نیازمند درگیری در آن به گونه ای فعالانه است .
بخش دوم، ترکیب منابع برای اهداف و مقاصد جدید، به استفاده یا باز استفاده از منابع در راه هایی متفاوت از آن راه هایی که مورد نظر بودند، اشاره دارد. به بیان دیگر، کارفرمایان از هیچ شروع نمیکنند، بلکه منابعی را که از قبل داشته اند در راههای جدید به کار میبرند. سرانجام، کارفرمایان سرهم بند، خرده ها و تکه ها که ممکن است در آینده مفید باشند را دور هم جمع میکنند.
تمام این مطالعات تاکید میکنند که تحول نهادی و ابداعات نهادی به ندرت شکل جایگزینی به خود می گیرند، بلکه همه آنها بازترکیب و بازترتیبی از الگوها به شمار میروند. بنابراین، ساخت نهاد اغلب نه بر روی خرابه ها بلکه با خرابه های رژیم قدیمی و همچنین منابع در دسترسی که برای پاسخ به مسائل سیاسی دوباره به کار گرفته شده اند، تحقق می یابد.
از این دیدگاه، نظم نهادی از لایه های کهن اصول و منطق های کنش چندگانه و گوناگون برپاشده است. آنچه که نظم نهادی خوانده میشود، تقاطعی از عناصر نهادی است که در بیشتر مواقع دارای ریشه و اصل هم دوره و مقارن نیستند. نظم و انسجام موقت میان عناصر چندگانه و به نظر نامتجانس، زمانی برپا میشود که هرکدام از عناصر به گونه ای کارکردی با دیگر عناصر جفت و جور میشوند. این مطالعات همچنین بر این باورند که نیرومندی نهادها ممکن است به نوع ترکیب و بارور شدن این ترکیب بستگی داشته باشد تا به سازگاری اصول و رویه های آنها و اینکه عملکرد موفق، ممکن است به اندازه ای بستگی داشته باشدکه نهادها قادر به استفاده از بی نظمی هستند تا قادر به تضمین نظم.
با تکیه بر کاربردهای فوق از مفهوم سرهم بندی، استفاده از این مفهوم با این معنا که ، سرهمبندی نهادی
توصیف کننده فرایندهای نسبتاً هدفمند بازترکیب و بازتفسیر عناصر نهادی از یک منطق نهادی یا منطق های نهادی متفاوت است که به یک نهاد جدید با منطق نهادی جدید منجر میشود، میتواند برای پژوهشهای اجتماعی و سیاسی راهگشا باشد.
در این معنا، اگرچه کنشگران به وسیله نهادها محدود میشوند، اما در همان حال، فعالانه در باز تفسیر و دوباره سرهم کردن عناصر نهادی درگیرند و منطق های نهادی جدید و متناسب با ترجیحات و اولویت های خود ایجاد میکنند. سرهم بندی، هرچند ممکن است به نهادی کاملاً متناسب در یک معنای کارکردی منجر نشود، اما در همان حال، نتیجه آن میتواند یک منطق نهادی باشد که نیاز گروهی معین از کنشگران را بهتر برآورده میکند و منافع آنها را بیشتر تامین مینماید.
سپاس الطاف بیکران و عنایات علی الدّوام حضرت حق: باشد که خدای مهربان افتادگیم بخشد به میوه کمال علم. (بهار 1387)