آیا رشته سیاست گذاری عمومی هویت مستقل دارد؟(بخش اول)
این سؤال در امتحان جامع دکترای تخصصی سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران آذرماه 94 از سوی آقای دکتر اشتریان جهت درس روش شناسی مطرح شد که عین صورت سؤال و به ترتیب پاسخ من و چند تن از دوستان در زیر آمده است.
سؤال - این نظر را نقد کنید: سیاستگذاری عمومی رشته ای بی هویت و بی معناست چون اولا از حیث روش ها هیچ حرف جدیدی ندارد. روشهایش همان روش،های علوم اجتماعی است و ثانیا آنگاه که وارد موضوعی می شود در رشته های دیگر تعیین تکلیف شده و صلاحیت فنی و تخصصی کارشناسان آن رشته ها بیش از کارشناسان سیاستگذاریست.
پاسخ1 (نقد1):
هرچند مطالعات رشته سیاستگذاری عمومی در طول نیم قرن گذشته نتوانسته به انسجام مفهومی و روش شناسانه خاص خود دست یابد لکن بدلیل مسأله محوری، ارزش محوری و ماهیت چند رشته ای و جهت گیری های مختلف آن مانند: تحلیل سیاست، ارزشیابی سیاست، تحلیل فرآیند سیاستگذاری، مباحثات اجراپژوهشی،تحلیل های نهادی سیاستگذاری و تبیین رابطه متقابل امور سیاسی و سیاست در قالب الگوی مرحله ای سیاستگذاری، توانسته است به میزان زیادی توضیحی برای سؤالهای مهم در مورد آنچه دولت ها انجام می دهند و چرایی آن ارائه دهد.
شاید بتوان برای دفاع از هویت این رشته به تشبیه آن با علوم پزشکی اشاره کرد؛ تشبیهی شبیه آنچه در کتاب روش شناسی سیاستگذاری فرهنگی آقای دکتر اشتریان آمده است که نسبت علوم سیاستی به علوم سیاسی را شبیه نسبت علوم مهندسی شیمی به شیمی محض می نامد. ماموریت اصلی علوم پزشکی بعنوان یک علم تجربی و عملی کاربردی کردن محصول دانشی و دستاوردهای مجموعه علوم زیستی مانند اپیدمیولوژی، بیوشیمی، فیزیولوژی، آناتومی، میکروب شناسی، و.... است بطوریکه بتواند به کار طبابت پرداخته و بیماریها را درمان کند حتی در این مسیر دستاوردهای علوم دیگری مانند مهندسی پزشکی، کامپیوتر و... نیز بکار گرفته می شود. همین وضعیت را هم علوم سیاستی نسبت به علوم اجتماعی دارد و نقش آن کاربردی کردن دستاوردهای نظری این رشته ها که معمولا در بالاترین سطح انتزاع است می باشد در واقع سیاستگذاری همان حلقه گمشده ای است که می تواند علوم اجتماعی را از عرش انتزاع به زمین واقعیت پیوند دهد و آنرا عملیاتی نماید.
از سوی و درمثالی دیگر از پزشکی می توان استدلال کرد همانطور که رشته پزشکی به تخصص ها و حوزه های مختلفی تقسیم شده بطوریکه هرشاخه با شاخه دیگر کاملا متفاوت است ولی در یک موضوع یعنی بیمار و بیماری همه آنهامشترکند، حوزه های گوناگون علوم سیاستگذاری عمومی و جهت گیریهای مختلف آن که در بالا اشاره شد همه و همه محورهای مشترکی دارند؛ مسأله محوری، ارزش محوری و ماهیت بین رشته ای مطالعات رشته سیاستگذاری عمومی.
بنابراین، به مانند تمثیل پزشکی فوق، رشته سیاستگذاری عمومی هویت دارد ولی هویتی متکثر و نه واحد ولی با این ویژگی که در درون جهت گیریهای متفاوت و حوزه های گوناگون اقدام آن این رشته نوعی انسجام کلی دارد که متمرکز بر مسأله محوری و هنجاری بودن آن است و البته با دیدگاه نسبی گرایانه و نه استانداردهای پوزیتویستی .
پاسخ 2(نقد2): به نقل از آقای فرهاد ظریف آزاد
نقد: 1- استقلال و یا هویت یک رشته علمی را استقلال روش های آن رشته از سایر رشته ها نمی توان نتیجه گرفت زیرا هر رشته روش های مخصوص خود ندارد. بلکه روش های مورد استفاده در رشته های گوناگون زیرمجموع2ه علوم اجتماعی یکسان است در نتیجه اشتراک روشی بین این رشته و سایر رشته ها دلیل فقدان هویت مستقل نمی باشد. 2- آنچه هویت مستقل یک رشته علمی را تعیین می کند موضوع آن است. از این حیث با نگاهی به موضوع رشته سیاستگذاری عمومی (به عنوان یکی از شاخه های رشته علوم سیاسی) ملاحظه می شود این رشته مرزبندی مشخصی با همه رشته های علوم اجتماعی دارد. از آنجا که موضوع مطالعات و تحلیل های سیاست گذاری عمومی دولت و عملکرد آن است نمی توان از بی هویتی آن سخن گفت. بلکه صرفا بین این رشته و رشته مدیریت امور عمومی یا مدیریت دولتی قرابت زیادی وجود دارد. از آنجا که موضوع رشته های اخیر نیز عملکرد دولت است ممکن است صرفا ابهام و شبهه ای در خصوص فقدان مرزبندی مشخص بین این دو رشته وجود داشته باشد. نگاهی به گستردگی ادبیات موجود رشته سیاستگذاری عمومی یا Public Policy نشان می دهد که این رشته نه تنها ساختار و عملکرد دولت را مورد مطالعه قرار می دهد بلکه آن را در زمینه ای کاملا سیاسی تحلیل می کند. به عبارت دیگر سیاست ها به عنوان تخصیص آمرانه ارزش ها موضوع مطالعه است و از این حیث Public Policy ناگزیر زیرشاخه علوم سیاسی است نه علوم مدیریتی. همین ملاک که با ظرافت مرز بین علوم مدیریتی و علوم سیاستگذاری را تعیین می نماید عرصه سیاستگذاری را با صراحت و شفافیت تمام از حیطه سایر علوم و فنون متمایز می سازد. نتیجه اینکه بنظر می رسد: رشته سیاستگذاری عمومی به عنوان زیرشاخه علوم سیاسی رشته ای مستقل و دارای هویت مخصوص به خود می باشد.
پاسخ3(نقد3):به نقل از آقای حسین پوزش شیرازی
اگر چه علوم اجتماعي را مادر بسياري از رشته هاي علوم انساني از جمله علوم سياسي و زيرشاخه آن يعني سياستگذاري عمومي دانسته اند، اما پذيرش بي هويت و نامستقل بودن رشته سياستگذاري عمومي به دلايل
ذيل قابل قبول نمي باشد:
.1 سياستگذاري عمومي دانشي مسئله محور بوده كه درصدد است به سوال مشخص ، پاسخ روشني ارائه كند. علوم اجتماعي لزوما مسئله محور نبوده و بستري براي تحليل فرايندهاي اجتماعي فراهم مي نمايد كه دستاوردهاي آن مي تواند در ساير علوم مورد استفاده قرار گيرد.
.2 اشتراكات روش شناسي ميان علوم اجتماعي و سياستگذاري عمومي وجود دارد. در واقع در خصوص ابزارهاي تحليل علل رفتار انسان و دولت، رهيافت هاي روش شناختي مانند نظريه عقلايي، رفتارگرايي، نظريه هنجاري، گفتمان و ... را مي توان تئوري هاي علوم اجتماعي دانست كه در سياستگذاري نيز پركاربرد هستند. به علاوه در سطح روش تحقيق نيز اشتراكات فراواني وجود دارد و به عنوان مثال هر دو از روش هاي كمي، كيفي و مقايسه اي بهره مي برند. اما نكته قابل توجه آنجاست كه در سطح نظريات موضوعي ورشته اي و بخصوص در سطح نظريه هاي سياستي، تمايزات به خوبي قابل مشاهده هستند. به واقع مي توان گفت در سطح نظريه هاي سياستي ، شاهد استقلال نظريات سياستگذاري هستيم و اين قلمرويي است كه علوم اجتماعي از ورود به آن باز مي ماند. گرچه بايد گفت هرچه فهم و درك محقق از تئوري هاي علوم اجتماعي عميقتر باشد ، خلاقيت او در سطح نظريه هاي سياستي نيز بيشتر خواهد بود.
.3 ورود به حوزه هاي سياستي و ارائه گزاره هاي تجويزي بر اساس نظريات موضوعي و در نهايت سياستي ، در حرفه علوم اجتماعي نبوده و تخصصي است كه در قلمرو سياستگذاري عمومي تعريف مي شود. گرچه علوم اجتماعي با نگاه توصيفي و تحليلي موضوعات را مورد كنكاش قرار مي دهد، كمتر پا به عرصه تجويز گذارده و در اين زمينه با فقدان دانش نظري روبرو است. اين در حالي است كه سياستگذاري عمومي با بهره گيري از تئوري هاي علوم اجتماعي ، به كمك نظريه هاي سياستي تخصصي ، دانش خود را در حوزه تخصصي گسترش داده و در نهايت به گزاره هاي تجويزي مي رسد. بنابراين با وجود نظريات سياستي تخصصي سياستگذاري عمومي در حوزه هاي مختلف، رويكرد و نگاه مسئله محور و گرايش به رسيدن به گزاره هاي تجويزي، نمي توان گفت كه صلاحيت كارشناسان رشته هاي ديگر بيش از سياستگذاري عمومي است.
.4 سياستگذاري عمومي به دنبال راه حل براي حل مشكل و يا رسيدن به وضعيت مطلوب است. در اين مسير ممكن است سياستگذاري به گزينه هاي مشخصي براي رسيدن به اهداف كوتاه مدت ، ميان مدت و بلند مدت برسد. اين در حالي است كه علوم اجتماعي بيش از آنكه در پي ارائه راه حل باشد، بر تحليل وضعيت موجود و ريشه شناسي جرياناتي كه در يك فرايند زماني و مكاني منجر به شكل گيري شرايط حاضر شده اند تمركز دارد. قطعا استفاده از داشته هاي علوم اجتماعي در تحليل شرايط محيطي مي تواند سياستگذار را در اتخاذ رويكرد مناسب در حل مسئله ياري رسانده و بر عمق بينش او در تصميم گيري بيفزايد. اما اين بدان معنا نيست كه سياستگذاري عمومي كاركردي را از خود نشان مي دهد كه از عهده هدف و وظيفه علوم اجتماعي بر مي آيد.
سپاس الطاف بیکران و عنایات علی الدّوام حضرت حق: باشد که خدای مهربان افتادگیم بخشد به میوه کمال علم. (بهار 1387)