فرآيند تحليل و تفكر در تدوين مسايل سياستی
فرآيند تحليل و تفكر در تدوين مسايل سياستی
به نقل از دکتر اشتریان(کتاب روشهای سیاستگذاری فرهنگی)
در سياستگذاري عمومي و بويژه در سياستگذاري فرهنگي روشي كه سياستگذار براي طرح مسايل، یافتنِ پاسخها و سياستهاي فرهنگي در پيش ميگيرد، شايد بيش از خود مسايل و راهحلها اهميت داشته باشند. سياستگذار، چگونه به جهان اطراف خود مينگرد؟ و چگونه مشاهدات او به شكل يك مساله درميآيند؟ و مهمتر ازآن، طي چه فرآيندِ ذهني، اين مساله يك "معضلِ عمومي" تلقي مي شود و سياستگذار را وادار به حل آن مشكل مي نمايد؟
بر اساس اين ضرورتها بود كه "مك ايچين"، قائم مقام سيا در سال 1993 در دستوراتِ سازماني خويش، تاكيد نمود كه بايد فرآيندهاي تحليلي و مفروضاتي كه مباني استدلال های پژوهشگران سازماني براي ارايه سياستهاست، به روشني توسط آنها شرح داده شوند تا سياستگذاران نسبت به وقايع و اتفاقاتي كه احتمال وقوع سناريوهاي جايگزين را افزايش ميدهند، حساس باشند. درهمين زمينه "رابرت گيتس" رئيس سازمان جاسوسي آمريكا (سيا) در سالهاي 1991 تا 1993 كه از صاحبنظران امر تجزيه و تحليل اطلاعات در آمريكاست تاكيد ميكند كه تحليلگر بايد بين آنچه ميداند وآنچه بدان معتقد است، تمايز قايل شود. به عبارت ديگر بايد مرز ميان واقعيت (يا اطلاعات عيني) با عقايد و ذهينات و قضاوت ها روشن شود تا برآنچه كه وي استدلالهاي كوتهفكرانه، سست و آشفته مينامد، غلبه نماييم.
ريچاردز هيوئر شناختِ فرآيندِ ذهنيِ تحليلگر و بهسازي اين فرآيند را هدف اساسي از نگارش كتاب خود قرار ميدهد. نقطه عزيمت هيوئر، اين باور است كه ذهن بشري به اندازه كافي براي غلبه بر ابهاماتي كه پيرامون مسايل غامض وجود دارد، مجهز نيست. ريشه ترديد و عدمقطعيت[1] كه بر تدوين مسايل سايه افكندهاند، همين نكته است. لذا وي توصيه مينمايد كه با استفاده از ابزارها و روشهايي چون ساختاربخشيدن به اطلاعات، به پرسشگرفتن مفروضات و جستجوي تفسيرهاي متفاوت، سطح تفكر انتقادي تحليلگر، ارتقا يابد.
هيوئر معتقد است كه يك نظام مديريتِ دورانديش، بايد تحليلها و روشهايي را تشويق نمايد كه "مفروضات و زنجيرهي استنتاج در آنها به روشني مشخص شده باشد. منشا و ميزان عدمقطعيتِ نتيجهگيريهاي آنها، معلوم باشد و بر رويههايي كه ديدگاههاي متفاوت و جديد را طرح و تشريح ميكنند، پافشاري نمايد- نظير مناظرههاي تحليلي، مخالفخواني، حل مسالهي گروهي با شركت متخصصان رشتههاي مختلف، تحليل رقابتي، بررسي فرآوردههاي حاصله توسط همطرازانِ شاغل به كار در ساير دواير و جذبِ كارشناسانِ برونسازماني."(همان) جانُِ كلام آنكه بايد با ايجاد يك محيط سازماني كه ترديد و تفكر انتقادي را ترويج نمايد بر محدوديتهاي نظام ذهني تحليلگران غلبه نمود.
"تحليلگرانِ اطلاعات، بايد نسبت به فرآيند استدلال خويش خودآگاه باشند. آنان بايد علاوه بر انديشيدن در بارهي خودِ قضاوتها و نتيجهگيريها، به "چگونگي" قضاوتكردن و نتيجهگرفتن نيز بينديشند… (تحليل گران) برداشت خود از "واقعيت" را بر اساس اطلاعاتي شكل ميدهند كه از راهِ حواس فراهم آمده، اما اين دروندادِ حسي در فرآيندهاي ذهني پيچيدهاي كه تعيين ميكنند كدام اطلاعات مورد توجه قرار گيرد، چگونه سازماندهي شود و چه معنايي بدان نسبت داده شود، دچار تغيير و تحول ميگردد. اينكه اشخاص چه چيزي را درك ميكنند و با چه سرعتي و اينكه پس از دريافت آن اطلاعات چگونه آن را پردازش ميكنند، علاوه بر جزييات اطلاعات دريافتي بستگي تام به تجارب گذشته، ميزان تحصيلات، ارزشهاي فرهنگي، هنجارهاي سازماني و مقتضياتِ نقشي دارد كه افراد بر عهده دارند. اين فرآيند را ميتوان مانند مشاهده و درك جهان از پشت يك عدسي يا حايل مجسم كرد كه با هدايت و تمركز، تصاوير آنها را غيرطبيعي جلوه مي دهد. منظور آنكه تحليلگران براي دستيابي به واضحترين تصويرِ ممكن … به چيزي بيش از اطلاعات … نياز دارند. آنان لازم است از ويژگيهاي عدسيهاي خودشان كه آن اطلاعات را از خود عبور ميدهند نيز با خبر باشند. اين عدسيها به اسامي گوناگون ناميده ميشوند: الگوهاي ذهني، ساختارهاي فكري، سوگيريها، يا مفروضات تحليلي." (همان، صص.27-39-40)
سپاس الطاف بیکران و عنایات علی الدّوام حضرت حق: باشد که خدای مهربان افتادگیم بخشد به میوه کمال علم. (بهار 1387)