از جمله مفاهیم کلیدی و پرکاربردی که در شکل دادن تفکر فلسفی, سیاسی_ اجتماعی در نیمه دوم قرن بیستم نقش به سزایی داشته و هنوز هم دارد, مفهوم گفتمان می باشد.

واژه گفتمان(discourse) که سابقه آن به قرن 14 میلادی می رسد از واژه فرانسوی discourse و لاتین discurs_us به معنی گفتگو، محاوره و گفتار گرفته شده است.

این مفهوم را به کرات می توان در نوشته های ماکیاولی، هابز و روسو یافت؛ ولی معنایی که متفکرانی چون میشل فوکو، ژاک دریدا و دیگر متفکران برجسته معاصر از آن بدست می دهند کاملا متفاوت از برداشتی است که ماکیاولی و هابز اراده می کردند. به عنوان مثال ادوارد سعید هنگامی که از شرق شناسی سخن می گوید, اینگونه می گوید که « مفهوم شرق شناسی درک نخواهد شد مگر آنکه به صورت یک گفتمان ... آنهم به صورتی که فوکو به کار می برد, مطالعه شود.

گفتمان را«مجموعه ای از اندیشه­ های رسمی شده که به واسطه یک زبان و در یک بافت اجتماعی اعلام و بیان می­ شود»[1] عنوان کرده اند.

این نظریه با الهام از زبان شناسی سوسور بر اهمیت زبان در بازنمایی و بازسازی جهان اجتماعی تاکید می کند. و بر این نکته تاکید دارد که دسترسی به واقعیات تنها از طریق زبان میسر می باشد. نکته مهم در اینجا این می باشد که نظریه گفتمان وجود واقعیت را نفی نمی کند اما معتقد است که پدیده ها تنها از طریق گفتمان معنا می یابند».

مفهوم گفتمان در علوم و رویكردهای بسیارمتفاوتی همچون زبان شناسی, ادبیات و فلسفه به كار می رود. در مفهومی فنی ­تر، تحلیلگفتمان به مجموعه ای از ابزارهای روش شناختی برای تجزیه و تحلیل گفتار، نوشتار،مصاحبه، مكالمه و جز آن اشاره دارد .

مفهوم گفتمان در برگیرنده همه انواع اعمال سیاسی و اجتماعی­است؛ از جمله نهادها و سازمان­ها.

در تلاش برای فهم این مفهوم بعنوان روشی در تحقیق، تحلیل كنندهگفتمان اولویت را به مفاهیم سیاسی همچون غیریت سازی، عاملیت، قدرت و سلطه می دهد.

ازنظر تحلیل كنندگان برجسته گفتمانی, همچون میشل فوكو، صورت بندیهای گفتمان اشاره به پیكره های نظام مند عقاید و مفاهیمی دارند كه مدعی اند آفریننده دانش ما نسبت به جهانند.

همه پدیده ها و اعمال، گفتمانی هستند. به عبارتی دیگر, هر چیز و هر فعالیتی برای معنادار شدن باید بخشی ازگفتمانی خاص باشد. این بدان معنا نیست كه هر چیزی باید گفتمانی یا زبانی باشد،بلكه برای قابل فهم بودن, باید بخشی از چارچوب معناییوسیع تری به حساب آید. سنگی را در نظر بگیرید كه ممكن است در دشتی به آن بربخوریم؛ این سنگ, بسته به بافت اجتماعی خاصی كه در آن قرار دارد, ممكن است آجری برای ساختنخانه, گلوله ای برای جنگیدن, شیی بسیار قیمتی, یا یافته ای دارای اهمیت باستانشناختی باشد.

 

مفاهیم اساسی در فهم نظریه گفتمان

1- هژمونی(سلطه)

مفهوم استیلاء و هژمونی که ریشه در اندیشه های گرامشی دارد از مفاهیم بنیادین نظریه لاکلا و موف محسوب می شود. در اندیشه گرامشی این مفهوم «دلالت بر تسلط و استیلای یک طبقه، نه فقط از جنبه اقتصادی، بلکه از تمام جنبه های اجتماعی و سیاسی و ایدولوژیک دارد. به نظر گرامشی سلطه سرمایه داران فقط به وسیله عوامل اقتصادی تامین نمی شود، بلکه نیازمند قدرت سیاسی و نیز یک سیستم یا دستگاه عقیدتی یا ایدولوژیک است که کارش فراهم کردن موجبات رضایت طبقات تحت سلطه است.» هژمونی، سلطه را به جای زور بر رضایت و اجماع و اقناع مبتنی می کند و مشروعیت نظام هژمونیک را به همراه می آورد.

اگر یک پروژه یا نیروی سیاسی نقش تعیین کنندگی قواعد و معانی را در یک صورت بندی خاص بدست آورد، استیلاء و هژمونی برای آن حاصل شده است که گرامشی از آن به عنوان نوعی رهبری اخلاقی، فرهنگی و فکری یاد می کند که می تواند یک نیروی متحد تاریخی را به وجود آورد. در اندیشه لاکلا، تلاش نیروهای سیاسی برای تثبیت گفتمانهای محدود و معین اعمال هژمونیک نامیده می شود.

2- غیریت

خصومت و غیریت مفهوم دیگری است که در این نظریه مطرح می شود. گفتمانها در تعارض و تفاوت با دیگری شکل می گیرند. « مطابق نظریه گفتمان، ضدیت بدین علت اتفاق می افتد که کسب یک نوع هویت کامل و مثبت توسط کارگزاران وگروهها امری غیر ممکن است.»

 اهمیت مفهوم خصومت یا ضدیت در آن است که هر چیز در ارتباط با غیر هویت می یابد، چرا که اشیاء و پدیده ها دارای ذات و هویت ثابت نیستند. تنها در ارتباط با دیگری و ضدیتی که با آن برقرار می کند، هویت می یابد. آنچه که در اصول فقه و منطق با عنوان «تعرف الأشیاء بأضدادها» بیان می شود دلالت آشکاری بر این مفهوم دارد.

خصومت عملکردی دوسویه دارد، از یک سو مانع عینیت و تثبیت گفتمانها و هویت هاست و از سوی دیگر سازنده هویت و عامل انسجام گفتمانی است. هر گفتمانی در سایه دیگری یا غیر شکل می گیرد و تحت تاثیر آن متحول می شود و احیانا رو به زوال می رود. »

3- امکانیت و محتمل بودن

این مفهوم برگرفته از مفهوم تصادف در فلسفه ارسطویی و مفهوم امکان در فلسفه مسیحی است.

امکانی بودن صورتبندیها و روابط اجتماعی به معنای نفی ضرورت و قطعیت و تعیین شدگی ساختارهاست. امکانی و تصادفی دیدن پدیده ها و گفتمانها ناشی از عدم امکان تثبیت نهایی و وجود غیر است که همواره تغییراتی را در هویت های موجود ایجاد می کند. به همین دلیل جامعه طبیعتی باز و گشوده دارد و هیچ گاه تثبیت نمی شود. 

یک مفصل بندی هژمونیک پاسخی نسبی به این بی ثباتی می باشد و جامعه را به سوی یک نظم هدایت می کند. اما همواره این مفصل بندی هژمونیک و نظم متعاقب آن در معرض فروپاشی از سوی گفتمان های رقیب می باشد.

4-  از جاشدگی

مفهوم دیگری که لاکلا و موف در نظریه خود از آن استفاده کردند، ازجاشدگی یا بی قراری است.

این مفهوم تزلزل بنیادین گفتمانها را به واسطه وجود خصومت و وابستگی به غیر گوشزد می کند.

از جاشدگی ها، حوادثی هستند که نمی توانند توسط نظم گفتمانی موجود نمادپردازی شوند، لذا می کوشند آن نظم را متلاشی کنند. بی قراری ها نشانه زوال هژمونی گفتمان مسلط و ناتوانی آن در تفسیر واقعیت و جذب عناصر اجتماعی محسوب می شوند.

از جاشدگی زمانی اتفاق می افتد که گفتمانها شروع به واگرایی می کنند. واگرایی هم زمانی اتفاق می افتد که آشوب اجتماعی یا اقتصادی فراگیری حاصل می شود، و یا چنین آشوب هایی موجب می شود تا سوژه ها احساس بحران هویت نمایند. در چنین شرایطی سوژه ها تلاش می نمایند تا از طریق مفصل بندی و تعیین هویت باگفتمانهای بدیل، هویت ها و معانی اجتماعی خود را بازسازی نمایند. »

این مفهوم به موقتی بودن و عدم تثبیت کامل گفتمانها و عینیت های اجتماعی اشاره دارد.

ساختار بی قرار هیچ گاه نمی تواند به طور کامل خود را بر فرد تحمیل کند، بلکه همواره برای مقاومت و مفصل بندی های جدید راه هایی وجود دارد، که این در حقیقت برای فرار از جبریت تاریخی است.

5- قدرت

در بحث از قدرت لاکلا و موف به نظریه های فوکو در تبارشناسی قدرت نزدیک می شوند. از این منظر «قدرت را نباید به نهادهای سیاسی محدود کرد, قدرت در تمامی نهادهای جامعه جاری است.» شکل گیری هر هویت و جامعه ای محصول روابط قدرت است. به این معنا که ایجاد هر جامعه و تثبیت هر گفتمان با سرکوب و طرد غیر همراه است و هر هویت با طرد احتمالات رقیب است که خود را تثبیت می کند. تثبیت یا عینیت یک گفتمان همراه با روابط قدرت و طرد و سرکوب دیگران صورت می گیرد و بدون قدرت هیچ تثبیت و عینیتی نیست.

6- اولویت سیاست

لاکلا و موف مفهوم اولویت سیاست را برای توضیح چگونگی شکل گیری جامعه و استقرار عینیت های اجتماعی به کار گرفتند.

به نظر لاکلا و موف شیوه تفکر، بنای جامعه و عمل اجتماعی محصول مفصل بندی های سیاسی است. به این معنا که بر اعمال قدرت و خصومت و طرد غیر استواراند. بنابراین گفتمانهایی که جامعه را می سازند و به فهم ما از جهان نظم می بخشند سازه هایی ذاتا سیاسی اند.

7- عینیت

عینیت، یک جامعه شکل گرفته و گفتمانی است که جایگزین ها و بدیل هایش طرد شده اند.

عینیت را می توان قدرت رسوب شده محسوب کرد. در این شرایط گفتمان تثبیت شده طبیعی و دائمی به نظر می رسد و ریشه های سیاسی آن و همجنین جایگزین های مطرود آن فراموش می گردند.

 

 

ظهور و سقوط گفتمانها: از اسطوره ها تا تصورات اجتماعی

می توان مراحل ظهور و سقوط گفتمانها را به شرح ذیل دانست:

1.بی قراری: «گسترش بی قراری ها و بحران ارگانیک و تضعیف گفتمان مسلط سنتی.»

2.رقابت: مرحله دوم جایی است که گروهها برای ارائه اسطوره ای که بتواند این بحران را بازنمایی کند و چشم اندازی برای حل آن ارائه دهد با هم به رقابت می پردازند.

3.هژمونی: مرحله ای است که یک گفتمان شروع به برتری بر دیگر گفتمانهای رقیب می کند. «ویژگی عام گرایانه و استعاری آن عامل این برتری است. در این حالت خصلت نفی و نقد گفتمان مسلط برجسته است و دشمنی با آن عامل اتحاد و انسجام این گفتمان تلقی می شود.» گفتمان هژمونیک جنبه استعاری می گیرد و با تفسیر عام بحران، خود را به عنوان چارچوبی تعیین کننده و پاسخگو برای مجموعه ی روزافزون از تقاضاهای متنوع معرفی می کند

4.ایجاد یک نظم اجتماعی نوین:. «در اوایل تسلط گفتمان جدید و در آغاز هویت یابی ها با موقعیت های سوژه ای تغییر یافته ممکن است شاهد نوعی بی نظمی باشیم اما به تدریج نظم برقرار می شود و وضعیت جدید عادی و طبیعی به نظر می رسد.»

5.آغاز غیریت سازیهای درونی و فاصله گرفتن از فضای استعاری و عام: در اینجا گفتمان ناتون از بازنمایی واقعیت متکثر و پیچیده جامعه به تدریج به سوی نمایندگی و بازنمایی تقاضاها و منافع بخشی از جامعه متمایل می شود و همین امر زمینه بی قراری های جدید را فراهم می آورد.

 

 

 

 

[1]. 'discourse' refers to a formalized way of thinking that can be manifested through language, a social boundary defining what can be said about a specific topic

 

برداشت از:http://policy-making.mihanblog.com/post/10