مفاهیم بنیادی نظریه گفتمان لاکلائو و موف
مفاهیم بنیادی نظریهگفتمان لاکلائو و موف
۱- گفتمان: (discourse) صورتبندی مجموعه ای ازکدها، اشیاء، افراد و… هستند که پیرامون یک دال کلیدی جایابی شده وهویت خویش را دربرابرمجموعه ای ازغیریت ها بدست می آورند.
۲- مفصل بندی: (articulation) هرعملی که میان عناصرپراکنده ارتباط برقرارکند، به نحوی کە هویت و معنای این عناصردرنتیجه این عمل اصلاح وتعدیل شود.
۳- دال مرکزی: (nodal point) دال مرکزی نشانه ای است که سایرنشانه ها دراطراف آن نظم می گیرند. هسته مرکزی منظومه گفتمانی را دال مرکزی تشکیل می دهد. و جاذبه این هسته، سایرنشانه ها را جذب می کند. همه نشانههای مفصل بندی شده در یك گفتمان از ارزش برابر برخوردار نیست و به انواع گوناگونی تقسیم میشوند. مهمترین این نشانهها «دالّ مركزی» است. دالّ مركزی نشانه ممتازی است كه نشانههای دیگر حول آن انسجام مییابد. این دال، دالهای دیگر را حمایت میكند و آنها را در قلمرو جاذبه معنایی خود نگه میدارد. مثلا آزادی در لیبرالیسم یک دال مرکزی محسوب می شود و مفاهیمی چون دولت، فرد و برابری در سایه این دال مرکزی و با توجه به آن معنا پیدا می کند.
۴- عناصر یا دال های شناور: (floating signifiers) عناصر: (Elements) دال ها ونشانه هائی که معنای آنها هنوز تثبیت نشده است و گفتمان های مختلف سعی درمعنا دهی به آنها دارند. عناصر، نشانههایی هستند که در حوزه گفتمان گویی قرار دارند و دارای چندگانگی معنایی هستند. گفتمان های مختلف هر کدام در تلاش اند تا این عناصر را در درون نظام معنائی خود تبدیل به وقته نمایند. در این حالت نوعی انسداد در معنای نشانه حاصل میشود و مانع از نوسانات معنایی آن میشود اما این انسداد و انجماد به هیچ وجه دایمی نبوده و انتقال از حالت عنصر به وقته هیچ گاه کاملا صورت نمیپذیرد و بدین ترتیب گفتمانها هیچ گاه صد در صد تثبیت نمی شوند به گونهای که امکان هر گونه تغییر و دگرگونی معنایی تحت تاثیر چندگانگی معنایی حوزه گفتمان گویی از آنها سلب شود. این ویژگی نشانهها موجب میشود که به آنها دال شناور گفته شود. به صورت خلاصه اینکه گفتمانها تلاش میکنند تا از طریق تبدیل عناصر به وقتهها و تقلیل معانی متعدد یک نشانه به یک معنا و ایجاد نوعی انسداد در معنای نشانه، ابهام معنایی را برطرف سازند. اما این عمل به طور کامل امکان پذیر نیست و معنا به طور صد در صد تثبیت نمیشود زیرا احتمالات معنایی که در حوزه گفتمان گویی وجود دارند همواره ثبات معنا در گفتمان مورد نظر را تهدید میکنند. از این رو همه وقتهها به طور بالقوه، بصورت چند معنا باقی میمانند و همیشه این احتمال وجود دارد که هر کدام از معانی دیگر، وارد نظم گفتمانی شود. در واقع انسداد و بستگی در معنای یک نشانه عملی موقتی است و زمینه برای برجسته سازی معانی دیگر یک نشانه به وسیله گفتمانهای دیگر همواره مهیا است.
گفتمانها همواره در حال رقابت برای تثبیت معنا هستند، گفتمانها همواره در تقابل با حوزه خارج از خود قرار دارند همواره این احتمال وجود دارد که شیوه تثبیت معنای نشانهها در یک گفتمان به وسیله شیوههای دیگر تثبیت معنا در گفتمانهای دیگر به چالش کشیده شود.
۵- حوزه گفتمان گویی: (field of discousivity) حوزه گفتمانگویی، محفظه ای ازمعانی اضافه و بالقوه در بیرون از منظومه گفتمان خاص که توسط آن طرد شده اند و مواد خامی برای مفصل بندی های جدید محسوب می شوند. هر دال معانی متعددی می تواند داشته باشد و هر گفتمان با تثبیت یک معنا، معناهای بالقوه زیادی را طرد می کند. این معانی همچنان موجودند و امکان ظهور در گفتمانی دیگر و شرایطی دیگر را دارند. حوزه گفتمان گویی در واقع معانیی است که از یک حوزه گفتمان سر ریز، و وارد آن میشوند، یعنی معانیی که یک نشانه در گفتمان دیگری دارد یا داشته است ولی از گفتمان مورد نظر وغالب حذف میشود تا یک دستی معنایی در آن گفتمان حاصل شود. بنابر این هر چیزی که از یک گفتمان حذف میشود و یا خارج از آن است، در حوزه گفتمان گویی قرارمی گیرند.
۶- هژمونی: (Hegmony) هژمونی به معنای سلطه واقتداراست و یک گفتمان زمانی هژمونیک می شود که توانسته باشد، تمام دال های شناور را در اطراف دال مرکزی هماهنگ و منسجم نماید. و نیز نظام معنایی خود را در اذهان سوژه ها - انسانها- هرچند بصورت موقت تثبیت کرده باشد. «هژمونی» یك گفتمان مبتنی بر انسجام معنایی دالهای دیگر حول دالّ مركزی است. در صورتی كه یك گفتمان موفق شود با اتّكا بر دال مركزی خود، مدلولهای مدّنظر خود را به دالهای گفتمانش نزدیك كند، یا به عبارت دیگر، نظام معنایی مطلوب خویش را در ذهنیت جمعی اجتماع ـ هر چند به طور موقت ـ تثبیت نماید و رضایت عمومی را جلب كند، آن گفتمان «هژمونیك» میشود. اما در صورتی كه گفتمان رقیب بتواند به كمك سازوكارهای مختلف، این نظام معنایی را شالودهشكنی كند و ساختارهای معنایی شكل گرفته در ذهنیت جمعی مردم را درهم بریزد، آنگاه این گفتمان هژمونیاش را از دست میدهد. بنابراین، موفقیت گروههای سیاسی به تواناییشان برای تولید معنا بستگی دارد.
7- سوژه یا فردیت و عاملیت: این مفهوم از مفاهیم كلیدی نظریه «گفتمان» است. «سوژه» همواره در میان گفتمانهای مختلف در پی یافتن خویش است. سوژه خود را به واسطه یك چیز خارجی میشناسد و این چیز در نظریه «گفتمان» همان «موقعیتهای سوژه» است كه گفتمانها آن را فراهم میآورند. دغدغه اصلی نظریه گفتمانی آن است كه چگونه مردم در جوامع، خود را میفهمند و عمل میكنند. به نظر آلتوسر، این امر توسط رفتارهای ایدئولوژیك ساخته میشود. اما نظریه «گفتمان» بر آن است كه سوژهها در شرایطی خاص (واگرایی گفتمانها) میتوانند از طریق مفصل بندی و تعیین هویت با گفتمانهای فرعی، هویتها و معانی اجتماعی خود را بازسازی نمایند.
8- گفتمان عینیت یافته یا گفتمان رسوب کرده: (objective discourse) گفتمان رسوب کرده به گفتمان هایی گفته می شود که با برجسته سازی خود و طرد غیر، موقعیت خود را در اذهان سوژه ها تا آنجا تثبیت کرده که صورت طبیعی به خود گرفته وهر گونه انتقاد و یا براندازی آن غیرممکن تلقی می شود. گفتمان های غالب هرچه در سرکوب و طرد رقیب بیشترموفق باشد، بیشتربصورت طبیعی جلوه می کند. زیرا ریشه های شکل گیری گفتمان به فراموشی سپرده می شود و وضع موجود به یک وضع کاملا طبیعی نمایانده می شود.
سپاس الطاف بیکران و عنایات علی الدّوام حضرت حق: باشد که خدای مهربان افتادگیم بخشد به میوه کمال علم. (بهار 1387)