مکاتب و ایدئولوژیهای سیاسی
مکاتب و ایدئولوژیهای سیاسی
واژه ایدئولوژی نخستینبار توسط «دوستوت دوتراسی» از اندیشمندان فرانسوی در سال 1796 بکار برده شد. وی با ایدئولوژی میخواست علم جدید ایدهشناسی را بنیانگذاری کند. بعنوان مثال اگر در علم فیزیولوژی کارکرد اعضای بدن مورد بررسی قرار میگیرد در ایدئولوژی «شناخت انواع ایدهها» مد نظر هستند.
پس از تراسی مارکس به بسط مفهوم ایدئولوژی پرداخت و در کتاب «ایدئولوژی آسمانی» نوشت: «ایدئولوژی محصول طبقات اجتماعی است.» بدین ترتیب به نظر میرسد ایدئولوژی پدیدهای است مربوط به عصر جدید و زمانی در غرب شکل گرفت که انقلاب صنعتی در غرب بوجود آمد.
اما در ایران ایدئولوژی با انقلاب مشروطیت ترویج یافت. ژان بشلر در کتاب «ایدئولوژی چیست؟» معتقد است: ایدئولوژی حالاتی از آگاهی است که با عمل سیاسی پیوند دارد. در مجموع ایدئولوژیهای سیاسی پیشنهادهایی برای شیوه سازماندهی به دولت در عصر مدرن جهت دستیابی به اهداف خاصی مانند آزادی، عدالت، راه و امنیت فکری است.
مکتب محافظهکاری:
ایدئولوژی محافظهکاری بر قداست سنتها، مالکیت، خانواده، مذهب، دولت و سایر نهادهای قدیمی تأکید دارد. محافظهکاری با هرگونه اندیشه و انقلابی برای ایجاد دگرگونیهای عمیق مخالفت میورزد. درواقع ایدئولوژی محافظهکاری واکنش به جریان عقلگرایی، روشنگری و لیبرالیسم غرب است.
اصول ایدئولوژی محافظهکاری:
1 – ضدیت با عقلگرایی، 2 – دفاع از مذهب، 3 – نابرابری انسانها، 4 – قداست مالکیت، 5 – نگرش پدرسالارانه
مکتب لیبرالیسم:
لیبرالیسم حرکتی در مقابل حکومت مطلقه کلیسا و سپس مقابله با حکومت شاهان مطلقه بود. درواقع بجای قدرت مطلقه، قدرت محدود و مشروط و بجای قدرت خودکامه و خودسر، قدرت قانونی، آرمان اصلی لیبرالیسم است. لیبرالیسم در قرون 18 و 19 ابعاد مختلفی پیدا کرد و در نیمه اول قرن بیستم، با رقبا و دشمنان سرسختی همچون ناسیونال سوسیالیسم در آلمان، فاشیست در ایتالیا و استالینیسم در شوروی سابق مواجه شد. از پیشتازان اندیشه لیبرالیسم میتوان به جان لاک، آدام اسمیت، جفرسون و منتسکیو اشاره کرد.
لیبرالیسم را در سه حوزه میتوان دستهبندی کرد:
لیبرالیسم سیاسی، لیبرالیسم اقتصادی، لیبرالیسم فرهنگی
لیبرالیسم فرهنگی:
جان لاک و استوارت میل از اندیشهپردازان لیبرالیسم سیاسی هستند. در عصر حاضر برلین و راولز از متفکران حوزه لیبرالیسم سیاسی هستند. در لیبرالیسم اقتصادی آدام اسمیت و در لیبرالیسم فرهنگی جرمی بنتام از اندیشمندان اصلی بشمار میرود.
از دیدگاه فلسفه سیاسی لیبرالیسم در معنای وسیع خود، فلسفه افزایش آزادی فردی در جامعه تا حد ممکن بوده و دشمن اصلی تمرکز قدرت است. در حقیقت لیبرالیسم نهتنها ایدئولوژی سیاسی بلکه نوعی راه زندگی است. خواستههای لیبرالها در ابعاد مهمی همچون منشور انقلاب شکوهمند در انگلستان، اعلامیه استقلال امریکا و اعلامیه حقوق انسان و شهروند در انقلاب فرانسه تجلی یافته است.
حقوق اساسی شهروندان از دیدگاه لیبرالیسم عبارتند از:
آزادی اندیشه، آزادی بیان، آزادی اجتماع، احترام به حق مالکیت، آزادی مشارکت
* عناصر اصلی ایدئولوژی لیبرالیسم کدامند:
1 – حکومت محدود و مشروط از طریق تجزیه و تفکیک قوا،
2 – کثرت گروههای جامعه مدنی،
3 – بدبینی به حکومت به عنوان شر اجتنابناپذیر
4 – اولویت آزادی نسبت به برابری و عدالت اجتماعی
5 – تمایز میان حوزه عمومی و خصوصی
6 – تساهل نسبت به عقیده و اندیشه دیگران
7 – مقاومت در مقابل قدرت
8 – حق مالکیت خصوصی
مارکسیسم:
مارکس اندیشمند اصلی آموزه مارکسیسم است. مارکسیسم تنها آموزهای است که نامش را از تئوریسین خود یعنی مارکس گرفته است. هرچند بعدها این آموزه با ترکیباتی مانند لنینیسم، استالینیسم، مائوئیسم، کاستروئیسم و تیتوئیسم جوهره اصلی اندیشه مارکس در قالب تفسیر و درک اقتصادی وی از تاریخ مطرح میشود، وی مدعی است عنصر اقتصادی زیربنایی است که بر پایه آن روبنای فرهنگ، حقوق، هنر و حکومت بنا شده است.
از نگاه مارکس در جوامع صنعتی و مدرن، مالکیت بر ابزار تولید صنعتی کلید اصلی و قاعده کلی است. به عقیده وی سرمایهداران نهتنها سرنوشت اقتصادی جامعه را تعیین و مشخص میکنند بلکه از نظر سیاسی نیز آن را اداره کرده، ارزشها و استانداردهای اجتماعی آن را وضع و تعیین میکنند.
از نظر مارکس جوامع بشری برای عبور از جامعه بدون طبقه به جامعه صنعتی یا طبقاتی چه مراحلی را باید طی کنند؟
1 0 کمون اولیه، 2 – بردهداری، 3 – فئودالیته، 4 – بورژوازی (سرمایهداری)، 5 – کمونیسم
مارکس معتقد بود در نتیجه تضاد درونی در سرمایهداری؛ طبقات کارگری علیه سرمایهداری قیام خواهند کرد که این حرکت به دیکتاتوری پرولتاریا منجر خواهد شد. دیکتاتوری پرولتاریا مرحله انتقالی به کمونیسم است. در این مرحله استثمار انسان از انسان به پایان میرسد چون مالکیت خصوصی وجود ندارد و وسایل تولید دولتی میشود. با وجود این در این نوع دیکتاتوری استثمار دولت از افراد وجود دارد. اما این استثمار نیز در مرحله کمونیسم کامل از میان خواهد رفت.
سوسیالیسم
ریشه سوسیالیسم فردینالد لاسال است. وی هوادار برنامهریزی برای برقراری سوسیالیسم دولتی بود. لاسال برخلاف مارکس به سرنگون کردن دولتهای بورژوازی علاقهای نداشت، بلکه معتقد بود از دولتهای موجود باید برای برقراری سوسیالیسم استفاده کرد. لاسال معتقد بود دستیابی به سوسیالیسم، اصلاح سرمایهداری و تأسیس تعاونیها و دخالت دولت در حیات سیاسی امکانپذیر است.
انواع سوسیالیسم اصلاح طلب:
1 – سوسیالیسم مسیحی: سوسیالیسم مسیحی در پی استقرار عدالت و نظام عادلانه مسیحی از طریق اصلاح نظام تولید و توزیع کالاها بود.
2 – سوسیالیسم صنفی: در انگلستان پدیدار شد. از انتقال مالکیت و وسایل تولید به تولید و واگذاری مدیریت کارخانهها به اتحادیها و اصناف کارگری حمایت کرد. بر آن بودند که عدم تمرکز اقتصادی و تجزیه نظام تولیدی میان اصناف و اتحادیهها از رشد انحصارات جلودیری خواهد کرد. آبسن برتراند راسل از اندیشمندان سوسیالیسم صنفی بودند.
3 - سوسیالیسم فاربین : در انگلستان ظهور کرد. واژه فابین از فابیوس گرفته شده که از قهرمانان یونان باستان بود و اعتقاد داشت با در پیش گرفتن سیاست صبر و انتظار باید در موقع مناسب وارد عمل شد. فابینها به اصلاحطلبی تدریجی گرایش داشتند. از جمله محورهای مورد تأیید این گروه این بود که ثروت عظیم سرمایهداران حاصل سختکوشیها نیست بلکه ریشه در عوامل مختلف دارد.
آنارشیسم:
این واژه ریشه در زبان یونان دارد. در واقع ترکیبی از آرشی تمرکز، سر و رئیس است که با آوردن آن بار منفی میگیرد. بدین ترتیب آنارشیسم معتقد به بیسری است. اولین کسی که خود را آنارشیسم نامید پرودون فرانسوی بود که در سال 1845 در اثر خود به نام «مالکیت چیست؟» اعلام کرد: سازمان سیاسی باید قدرتش را سازمان اقتصادی و اجتماعی متکی بر عضویت و شرکت داوطلبانه انسانها بدهد.
جامعه مطلوب آنارشیسم بیش از هر چیز جامعهای خالی از تحکم زور و اجبار است. در چنین جامعهای اختلافات به طور عمده براساس کدخدامنشی حل میشود. در این جوامع کار مایة شادی بوده و افراد در انتخاب کار مورد علاقه خود آزادند. به طور کلی آنارشیسمها با حکومت مبتنی بر زور مخالف بودند اما هرگز خواستار از میان برداشتن نهاد حکومت به طور کلی نبودند.
شیوههای آنارشیسم برای رسیدن به جامعهای بدون حکومت:
1 – برخورد براندازانه و خشونتآمیز که افرادی نظیر پاکونین، نچایف بر آن تأکید داشتند.
2 – برخورد براندازانه و مبتنی بر گفتگو که افرادی نظیر پرودون بر آن تأکید داشتند.
فاشیسم :
پیشینه فاشیسم را به افلاطون، ماکیاول و هگل و ... نسبت میدهند. فاشیسم نوعی سندیکالیسم دولتی است که موسولینی آن را مطرح کرد. این نوع سندیکالیسم دولتی به معنی سازماندهی اقتصادی جامعه از بالا بوسیله دولت بوده و در آن انحصارات خصوصی تحت حمایت دولت قرار داشته و نیروی کار شدیداً توسط دولت کنترل میشود. فاشیسم از سیستم تک حزبی دفاع کرده و حزب و مذهب را مظهر اراده ملی میداند. در اروپا ایتالیا ، آلمان و ژاپن جزو اولین کشورهایی بودند که به نظام فاشیسم روی آوردند. فاشیسم طبقه متوسط است.
عناصر فاشیسم از نگاه برینگتن عبارتند از:
1 – واکنش طبقههایی از جامعه مانند دهقانان، خرده بورژوازیها و زمینداران نسبت به فشارهای ناشی از صنعتیشدن و نوسازی
2 – نوعی دلتنگی برای زندگی ساده و دهقانی و آرزوی بازگشت به آن
3 – واکنش نسبت به کوشش در راه ایجاد دموکراسی پارلمانی
اصول اساسی فاشیسم:
بیاعتمادی به عقل، 2) انکار اصل اساسی مساوات بشری، 3) نظام رفتاری مبتنی بر گروه و خشونت، 4) حکومت توسط عدهای نخبه، 5) نژادپرستی، 6) ضدیت با گروه و نظم بینالمللی.
سپاس الطاف بیکران و عنایات علی الدّوام حضرت حق: باشد که خدای مهربان افتادگیم بخشد به میوه کمال علم. (بهار 1387)