کاربرد مدلسازی در سیاست گذاری عمومی
مدلسازی در سیاست گذاری عمومی
به نقل از کتاب روش شناسی سیاستگذاری فرهنگی دکتر اشتریان
سیاستگذاری عمومی رشته ای کاربردی است. از مهمترین ویژگیهای رشتهه ای کاربردی، مهندسیِ علل و عوامل مختلف برای استفاده از نتایج آنها و در واقع کاربردی کردن علوم است.
سیاستگذاری عمومی رشتهای است که نظریه های مختلف اعم از علوم سیاسی، حقوق، مدیریت، جامعهشناسی و ... را به کار میگیرد و با طراحی مدلی از علل و عوامل مختلف، کارکردها یا راهحلهایی را از درون آنها استخراج و در واقع آنها را مهندسی میکند. مثال سادهای که به روشنگری بحث ما کمک میکند: تفاوت مهندسی شیمی با شیمی محض چیست؟ شیمی محض، رشتهای است که به خواص عناصر و اجزا و ترکیبات متفاوت آن میپردازد. در حالی که مهندسی شیمی با فرآیندها و خط تولید سروکار دارد و برای تولید یک محصول به طراحی خط تولید و ماشین آلات میپردازد تا دستاوردهای شیمی محض را کاربردی نماید. تفاوت علوم سیاسی و سیاستگذاری عمومی نیز در قالب همین مثال قابل فهم است.
سیاستگذار عمومی با استفاده از دستاوردهای روانشناسی، جامعه شناسی، حقوق و برنامهریزی دولتی میتواند سندی سیاستی برای حوزههاي اجتماعي مثلاً پیشگیری از بزهكاري يا طلاق یا حمایت از خانواده تدوین و طراحی کند و دستاوردهای این علوم را کاربردی نماید.
بدینسان سیاستگذاری عمومی با دانشهایی چون مهندسی سیستمها، ریاضیات کاربردی و آمار، نظریه بازیها، سیبرنتیک، نظریه اطلاعات و مدیریت دانش، نظریههای تصمیمگیری، تحقیق در عملیات، برنامهریزی خطی و ... مرتبط است و بسته به موضوع پژوهش سیاستی از برخی از آن ها استفاده میکند.
درواقع، یک سیاستگذار عمومی با تمرکز بر فرایندها و سیستمهای سیاستی و با بهرهگیری از متدولوژیهای مختلف به طراحیِ سیستمیِ یک سیاست و در جهت حل یک مسأله میپردازد. این طراحی عملاً مدلسازی نامیده میشود.
از مسائل مهم در سیاستگذاری عمومی، سازماندهی عقاید، نظریه ها، مفاهیم و پیچیدگیهاست. این سازماندهی در واقع طراحی یک سامانه نظری است که پیچیدگیهای جهان خارج را سادهسازی میکند. این سادهسازی فهم امور را تسهیل مینماید و در عین حال چارچوب مداخله سیاستی ما را مشخص میکند.
وقتی به کار سادهسازی میپردازیم، در واقع شماری از مهمترین عوامل و نیروهایی که مسائل و فرایندهای اجتماعی را شکل میدهند گزینش میکنیم تا بتوانیم الگوی مداخله دولتی برای حل مساله را تدوین کنیم. مثلا برای تصمیمگیری در خصوص یک شورش اجتماعی، اگر مدل تحلیلی ما از این شورش آن باشد که این شورش ناشی از برنامهریزی عوامل خارجی است. مدل تصمیمگیری ما نیز می تواند به همین سادگی باشد: مداخله اطلاعاتی، قطع ارتباطات شورشیان با طرفهای خارجی از طریق قطع کلیه وسایل ارتباطجمعی، گروهی و شخصی، مداخله انتظامی و سپس مداخله قضایی. تخصصهای مورد نیاز عبارتند از تخصصهای اطلاعاتی و انتظامی. در چنین دیدگاهی تقسیمِ کارِ دستگاهی نیز بسیار ساده است: رسانهها، دستگاه امنیتی و انتظامی و قوه قضایی، همگی کارکرد سرکوب پیدا میکنند.
مدل اطلاعاتی-انتظامی کنترل شورش
مداخله اطلاعاتی مداخله قضایی
کنترل شورش
مداخله رسانه ای مداخله انتظامی
اما اگر مدل تحلیلی ما از این شورش مبتنی بر جامعهشناسی سیاسی باشد، طبیعی است که به عوامل اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و البته اطلاعاتی-انتظامی معطوف شده و فرآیند مداخله دولتی دامنهای از اقناع، تامین منافع، مذاکره تا پیشبینیهای اطلاعاتی و انتظامی را در برمیگیرد. تقسیمِ کارِ بین دستگاههای حکومتی میتواند مثلاً چنین باشد: رسانه کارکرد اقناع و تخلیه هیجانِ سیاسی؛ مجلس و سایر مراکز سیاسی کارکرد مذاکره و هدایت نقطهنظرات به درون نظام سیاسی و کشانیدن شورشها از سطح خیابان به درون نهادهای سیاسی و دستگاههای اطلاعاتی وظیفه صیانت از سلامت چالشهای سیاسی از نفوذ عوامل بیگانه و قوه قضاییه کارکرد حکمیتی را بعهده خواهند داشت.
مدل جامعه شناسی سیاسی کنترل شورش
مداخله رسانه ای (اقناع) مداخله قضایی
کنترل شورش
مداخله سیاسی (مذاکره) مداخله اطلاعاتی-انتظامی
«بدون وجود مدلها، انگارهها، مدلهای آرمانی و انتزاعی مشابه، حتی نمیتوانیم شروع به فکرکردن کنیم، اما روششناختی ما یعنی انگارههایی که در جستجوی آنها هستیم، شیوهای که آنها را در کنار هم قرار میدهیم و بلندپروازیای که از قدرت آنها به دست میآوریم، تفاوتهای فراوانی دارد». (هیرشمن، 1970: 338) این سخن هیرشمن نشان از تنوع و گوناگونی مدلها و روشهای آنها دارد. این گونههای مختلف، ارزشی نسبی داشته و قطعی نیست و صرفا آشنایی ما را تسهیل مینماید.
مدلها برداشتهایی انتزاعی از دنیای واقعیت هستند. مدل عبارتست از بازسازی، برداشت و تلخیصی از واقعیت که با ذکر ویژگیهای اصلی آن، شناخت ما را از واقعیت مورد نظر تسهیل میکند. در تعریفی دیگر مدل یک چارچوب مفهومی ایستا یا پویا قلمداد میشود که میتواند ما را در تشریح، پیش بینی، تجویز و بازسازی واقعیت یاری دهد. (الوانی، 1386). در نگاهی دیگر "توماس دای" ویژگیهای مدل را چنین برمیشمارد:
1. مدل باید ساده و خلاصه بوده و قدرت نظمدهندگی داشته باشد؛
2. مدل باید گویای جنبههای اصلی و مهم پدیده مورد نظر باشد؛
3. مدل باید با واقعیتها هماهنگی و تطابق داشته باشد؛
4. مدل باید اثر بخش و مفید باشد و در کاربردها، اهل حرفه را یاری دهد؛
5. مدل باید به تسهیل امر بررسیها و تحقیقات کمک کند؛
6. مدل باید در تبیین و تشریح پدیدهها کارساز و مؤثر باشد؛ (به نقل از الوانی، 1386)
پارسونز معتقد است که در ارتباط با یک مدل میتوانیم این پرسشها را مطرح کنیم:
- آیا معنایی خاص را مطرح میکند؟
- آیا دارای انسجام است؟
- آیا با شواهد در دسترس همخوانی دارد؟
- تا چه اندازه از قابلیت تشریح برخوردار است؟
- آیا ما را متقاعد میکند؟
- آیا بر میزان فهم ما میافزاید؟
- آیا چیزی متفاوت از آنچه دیگر نظریههای موجود میگویند به دست میدهد؟ (پارسونز، 1995)
مدلها در سادهترین شکل آن، تصویری و نموداری از ارتباط بین عوامل و مؤلفههای مهم در ارتباط با پدیدههای مختلف هستند. در مدلهای پیچیده پس از شناسایی متغیرها و عوامل اساسی، ارتباط متغیرها، بر هم کنشی که با هم دارند و ارتباطات شبکهای و نتایج آن ترسیم میشود. در واقع، مدل، شناسایی و تعیین متغیرهای اساسی در حوزههای خاص و ارتباط میان آنها را نشان میدهد.
از مهمترین ویژگیهای مدلها در سیاستگذاری عمومی، کاربردیبودن آنهاست. همچون یک مهندس که خط تولید محصولی را طراحی میکند، یک سیاستگذار بخش عمومی نیز یک فرایند را طراحی میکند که نشاندهندۀ خط سیر و گردش کارِ افراد و واحدهایی است که کارکرد متغیرهای اساسی تاثیر گذار بر یک پدیده را محَقَق میکنند و نتایج خاصی را پدید میآورند. به این ترتیب در مدلسازی باید هم به متغیرها و هم فرایندهای دخیل توجه کرد. فرایند، در واقع فراتر از روابط میان متغیرها بوده و جریانی از اقدامات است که یکی پس از دیگری یا به صورت همزمان روی میدهد تا نتیجه و محصول مورد نظر بدست آید و یا تولید شود.
در مدلسازی مانند نظریهپردازی ما به سادهسازی جهان اقدام میکنیم و نوعی غربالگری بین متغیرهای مهم و مهمتر و فرعی را به انجام میرسانیم. اما آنچه از اهمیت بسزایی برخوردار است این است که این غربالگری حتماً باید بر اساس تحلیل نظری انجام پذیرد. در غیر این صورت، مدل ساختهشده، سادهلوحانه، تصنعی و بیفایده است. به این ترتیب ترکیب و امتزاج مناسبی میان مدلسازی و نظریهپردازی ضروری است چرا که علیرغم تشابهات، نظریهپردازی ضرورتاً مدلسازی نیست.
مدل، ترسیمی و بسیار شفافتر و البته کم عمقتر از نظریه است. تفاوت دیگر مدلسازی و نظریه پردازی این است که مدلسازی عملاً نقش کارکردی و طراحی سیستم دارد و به عبارت دیگر مدلسازی به تصمیمسازی و مهندسیِ اجزا، عناصر و عوامل مختلف نزدیک میشود. اما نظریه پردازی صرفاً مباحث نظری در علل و عوامل پدیدههاست. در موضوعات مختلف مانند فرهنگ نیز، نظریه های مختلفی میتواند وجود داشته باشد بدون اینکه مانند یک مدل، کارکردی باشند و یا دستورالعمل و نتایج ویژه ای داشته باشند. اما مدل، در عمل همان الگوی تصمیمسازی و تصمیمگیری است.
سپاس الطاف بیکران و عنایات علی الدّوام حضرت حق: باشد که خدای مهربان افتادگیم بخشد به میوه کمال علم. (بهار 1387)