مقدمه :

سازمان علمي وفرهنگي  وهنري ملل متحد (يونسكو) در20 اكتبر2005 اقدام به تصويب كنوانسيون حفظ وترويج تنوع بيانهاي فرهنگي ميكند كه خود مدعايي بر اهميت حفظ وپاسداشت تنوع فرهنگي ميباشد.

 در اين كنوانسيون يونسكو تنوع فرهنگي را چنين تعريف ميكند:

تنوع فرهنگي به روشهاي گوناگوني اطلاق ميشود كه گروهها و جوامع براي بيان فرهنگها به كار ميگيرند.اين بيان ها از طريق گروهها وجوامع وبين آنها انتقال مي يابد. تنوع فرهنگي نه فقط در روشهاي گوناگون بيان ،تقويت وانتقال ميراث فرهنگي بشر بلكه در شيوههاي متنوع آفرينش هنري ،توليد ،اشاعه،توزيع، بهرهمندي-صرفنظر از ابزار وفن آوري هاي مورد استفاده –تجلي مي يابد.

در بند 19 اعلاميه سي وسومين اجلاس يونسكو در پاريس در 3 تا 21 اكتبر 2005 آمده:

روندهاي جهاني سازي كه زاييده توسعه سريع فن آوري هاي اطلاعات و ارتباطات است،شرايط بي سابقه اي را براي تقويت تعامل بين فرهنگي فراهم ساخته   ودر عين حال در زمينه تنوع فرهنگي چالشي پديد آورده است،به خصوص با در نظر گرفتن خطرات ناشي از عدم تعادل ميان كشورهاي غني وفقير.

همانطور كه در اين بند از اعلاميه يونسكو نيز آمده، منابع ارتباطي بعنوان ابزار جهاني شدن توانسته اند محيط جديدي را خلق كرده كه در آن  بارقه هاي اميدي براي حفظ تنوع فرهنگي  همراه با تعامل بين فرهنگها  پيداشود . درهمين حال ،منابع ارتباطي در عصرانقلاب ارتباطات ،خود به عنوان منبع مهمي در توليد قدرت جلوه گر شده اند چراكه توانسته اند در سنتز وهمبستگي با ديگر منابع (سياسي ،اقتصادي،اجتماعي،فرهنگي-هويتي،تكنولوژيكي و...) به توليد وباز توليد قدرت منجر شده،ودر ارتقاي جايگاه استراتژيك كشورها تعيين كننده باشند لذا  همين اهميت استراتزيكي منابع ارتباطي سبب شده تا رقابتها در اين عرصه پديدار شوند.و بر بستر نابرابريهاي گذشته جوامع بشري،اين بار نابرابريي تازه  ولي به مراتب خطرناكتر  مابين غني وفقير ، خود را نمايان كند. اين نابرابر ي  يا شكاف مابين غني وفقير در برخورداري از منابع ارتباطي، همانطور كه يونسكو  نيز اعلام ميدارد  چالشي جد ي براي  رويكرد تنوع فرهنگي  محسوب مي شود.لذا سوال اصلي  اين است كه :

آيا دربستر دنيايي نابرابر، و متكي برمنطق قدرت،رويكرد حفظ وترويج تنوع فرهنگي امكانيست واقعي،يا  فقط يك آرمان است؟

در اين نوشتار ، سعي شده تا  اين چالش جدي ،مورد بررسي قرار گيرد ،لذا پس از بحث در اهميت منابع جهان در توليد قدرت وجايگاه استراتژيك منابع ارتباطي بعنوان ابزار جهاني شدن، در ميان ديگر منابع جهان  ، به بررسي تاثير وتاثرات منابع ارتباطي،قدرت وفرهنگ در بستر جهاني شدن پرداخته خواهد شد.در پايان نيز جمع بند ي ونتيجه گيريي از  مباحث طرح شده  ارائه خواهد شد.

 

 

الف )  منابع ارتباطي : قدرت زا وقدرت افزا

دانشمندان اقتصاد سياسي بيان مي دارند كه منابع ، نقش تعيين كننده اي در قدرت  ملي و موقعيت استراتزيك كشورها دارند جايگاه طبقاتي وهمچنين منزلت هر طبقه سياسي و اقتصادي به  چگونگي بهره گيري از منابع بستگي دارد،طبقه  مسلط از اين قابليت برخوردار است كه امكان بهره گيري از منابع و باز توليد آن در ساير حوزه هاي اقتصادي ،سياسي،تكنولوژيك واستراتژيك را دارا مي باشند. البته منابع داراي اشكال مختلفي است از جمله ان مي توان به منابع اقتصادي، منابع سياسي منابع ارتباطي، منابع اجتماعي و هويتي،منا بع تكنولوزيك و منابع نظامي اشاره كرد(جزوه درسي مديريت منابع جهان،دكتر مصلي نژاد،استاد دانشگاه تهران)

 (.در معناي سطحي،اقتصاد سياسي عبارتست از مطالعه روابط اجتماعي، به خصوص روابط قدرت، که شامل روابط متقابل بين بخش هاي توليد، توزيع و مصرف منابع از قبيل منابع ارتباطي ميشود.)

 اهميت منابع در توليد قدرت است و ويژگي اصلي منابع آن است كه رقابت براي قدرت از طريق آنها انجام مي شودو اين  خود زمينه هاي لازم را براي رقابت كشورها ،شركت ها و گروههاي مختلف براي دسترسي به اين منابع فراهم مي سازند.لازم به توضيح است كه هر چند منابع هر كدام خود به تنهايي توليد كننده قدرت بوده اما عرصه روابط بين الملل را مي توان عامل سنتز و همبستگي تمامي منابع  دانست چرا كه علم روابط بين الملل سعي بر اين دارد تا با سنتز  و تركيب منابع مختلف به بهترين وجه به توليد قدر ت در عرصه بين الملل  اقدام كند. (جزوه درسي مديريت منابع جهان،دكتر مصلي نژاد،استاد دانشگاه تهران)

 چرا كه (( بهره گيري درست از منابع مي تواند زمينه هاي توليد كالا هاي جديد را فراهم كند و از سويي نيز منابع خود قابليت تبديلي و تكميلي دارند(از طريق هر منبع مي توان به منابع ديگري نيز دست يافت .لذاهر گونه تحول اجتماعي هماننند نوسازي و توسعه را مي توان انعكاس بهره گيري بهينه از منابع دانست .منابع قادرند شكل بنديهاي اجتماعي و اقتصادي در هر جامعه را تغيير دهند بنابراين ظهور نظام سرماي داري در مراحل خاص آن ناشي از چگونگي به كار گيري منابع  مي باشدچرا كه در هر دوره اقتصادي –تكنولوژيك شكل خاصي از منابع داراي اهميت و كاربرد مي باشد)).( جزوه درسي مديريت منابع جهان،دكتر مصلي نژاد،استاد دانشگاه تهران)

 اهميت منابع  و نیز ارزش و آثار عمیق عملکردی آنها بر تحولات جوامع انسانی تا حدی است که اندیشمندان در تقسیم‌بندی مراحل تاریخی تمدن بشر، از آن غفلت نورزیده‌اند .

الوین تافلر  تمدن بشری را به سه مرحله تقسیم می‌کند که شامل مراحل کشاورزی، صنعتی و فراصنعتی یا عصر ارتباطات و اطلاعات می‌شود و معتقد است که در عصر فراصنعتی، قدرت در دست کسانی است که شبکه‌های ارتباطی و اطلاعاتی را در اختیار خود دارند. (www.bmsu.ac.ir ).  مک ‌لوهان صاحبنظر کانادایی، نیز تاریخ بشر را به سه دوره یعنی؛ عصر تمدن شفاهی، عصر تمدن چاپی و عصر تمدن الکترونیک تقسیم می‌کند و معتقد است در عصر الکترونیک، قدرت در دست صاحبان شبکه‌های تلویزیونی و شبکه‌های رایانه‌ای و ماهواره‌هاست. (www.bmsu.ac.ir)

.منابع ارتباطي حاصل تحولات تكنولوژيك نيمه دوم قرن بيستم مي باشند لازم به توضيح است كه از قرن 16 ابزارها و تكنولوژهاي  ارتباطي رشد  و تحول داشته اند اما نقطه عطف آن مربوط به دهه 1960 مي باشد.( جزوه درسي مديريت منابع جهان،دكتر مصلي نژاد،استاد دانشگاه تهران)

كاستلز در اين ارتباط بيان مي دارد: انقلاب تكنولوژيك كه  حول محور تكنولوژهاي ارتباطي و ارتباطات متمركز است با سرعت شتابان در كار شكل دهي مجدد بنيانهاي مادي جامعه در حركت است همزمان با آزاد شدن نيروهاي مولد در انقلاب اطلاعات ،شرايط براي افزايش نقش منابع ارتباطي فراهم شده واين منابع سراسر قلمرو فعاليت هاي انساني رادر بر گرفته و مسير فعاليت هاي جامعه را تحت تاثير خود قرار داده است.

.منابع ارتباطي عامل نزديك سازي حوزهاي مختلف اجتماعي به يكديگرند.وهمچنين  منابع ارتباطي ماهيت نمادين داشته واز طريق توليد نشانه ها ، موضوع قدرت  را منتقل مي كنند .نمادها ومنابع ارتباطي ذهن ورويكرد شهروندان را كنترل مي كنند بنابراين هدف اصلي بهره گيري از منابع ارتباطي آن است كه زمينه شكل گيري ساختار فرهنگي و اجتماعي جديدي فراهم شود كه به توليد كالاهاي يكسان ونشانه هاي همگون براي تمام شهروندان مبادرت نمايد. .( جزوه درسي مديريت منابع جهان،دكتر مصلي نژاد،استاد دانشگاه تهران)

امروزه  که در عصر دیجیتال و جامعه اطلاعاتی به سر می‌بریم، منابع نوین اطلاعاتی و ارتباطی، گونه‌ای دیگر از مظاهر قدرت را متجلی ساخته‌اند كه قد رت نرم ناميده مي شود و با سازوکارهای خاص خود، توان و تمایل افراد و جوامع را به صورت هدفمند متأثر می‌سازد، افکار، اذهان، ایده‌ها و انگیزه‌ها را تغییر و تحریف یا آنها را تقویت و توسعه داده و منافع و مصالح فرد و اجتماع را رقم می‌زند. .

 به عقيده دکتر محمد سلطاني فر مدرس علوم ارتباطات «در عصر رسانه هاي نوين جهاني و به مدد تکنولوژي هاي نوين ارتباطات و اطلاعات کسب قدرت نرم به مراتب راحت تر از به دست آوردن و نگهداري (قدرت سخت) است. در صورتي که دولت ها بتوانند مفاهيم جديد امنيتي را براي خود باز تعريف کنند ديگر مجبور نيستند لشکرهاي عظيم نظامي خود را تقويت کنند.»

 در تعريف قدرت نرم بايد گفت اين قدرت توانايي شکل دهي به ترجيحات ديگران را داراست. به عبارت ديگر جنس قدرت نرم از نوع اقناع و در قدرت سخت از مقوله «وادار و اجبار» کردن است. قدرت نرم تبليغات سياسي نيست بلکه مباحث عقلاني و ارزش هاي عمومي را شامل مي شود. هدف قدرت نرم تاثير گذاري بر افکار عمومي خارج و سپس داخل کشور است. وسايل ارتباط جمعي در جهان امروز جهان هاي ذهني و غيرواقعي را به دنيا مخابره مي کنند. آنها ديگر به انتقال واقعيت فکر نمي کنند، بلکه واقعيت ها را مي سازند. هدف رسانه ها از قدرت نرم در ابتدا مديريت افکار عمومي نيست، بلکه رسانه يي در اين دنيا موفق است که بتواند با افکار عمومي حرکت کند و خود را سازگار با آنها نشان دهد.( نگاهي به پديده جهاني شدن رسانه ها، بنفشه پورناجيb.pournaji@yahoo.com)
" امروز جهان در دست کسي است که رسانه ها را در اختيار دارد". نقش عمده رسانه ها در شکل دهي به افکار عمومي باعث شده اهميت رسانه ها تا اين حد مورد توجه قرار گيرد.

 * نکته قابل توجه و تأمل در روند تغییر و تحولات کشورها این است که به طور طبیعی بین کشورها از جهت قابلیت‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، نظامی و … تفاوت‌هایی وجود دارد، ولی هر گاه فرایندهای تعریف و تعیین‌شده (چه از طرف نظام حاکم بر واحدهای سیاسی و چه از طرف نظام حاکم بر جامعه بین‌الملل) به گونه‌ای باشد که عمق، برد، سرعت و شدت این اختلافات به طور فاحشی افزایش یابند.همانطور كه در حوزه اقتصادی از آن تعبیر به شکاف طبقاتی و در حوزه  منابع ارتباطي،نيز مي توان از شكاف در،بهره مندي منابع ارتباطي  تعبير كرد.اين نابرابري را می‌توان ناشی از عدم توازن ژئوپلیتیکی در قلمرو منابع و فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی دانست که از ساختار و نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی حاکم بر کشورهای ضعیف و قوی یا محروم و برخوردار متأثر می‌شود، یا به عبارت بهتر شکاف  معضلی سیاسی – اجتماعی است و بر فاصله اجتماعی – اقتصادی بین جوامع دلالت می‌کند که بر اثر تفاوت سطح دسترسی آنان به منابع و فناوريهاي  اطلاعات و ارتباطات ایجاد شده است. .  اين شکاف منابع  ارتباطي در واقع تداوم همان راه فقر و غنا است، منتهی با تعابیر، ادبیات و ابزاری دیگر.

 برخی نیز همچون ویلیام اگبورن معتقدند که فناوری همیشه اولین عامل تغییر اجتماعی محسوب می‌شود و از آنجا که فناوری به سرعت متحول می‌شود ولی، تغییر در نهادهای اجتماعی به کندی صورت می‌گیرد. لذا یک تأخر فرهنگی به وجود می‌آید. (محسنی، 1370، ص46) که این فاصله، توقف یا تأخر بین تغییرات تکنولوژیک و تحولات نهادهای اجتماعی باعث پدیدآمدن شکاف در مقوله علم، اندیشه، صنعت، فن و … می‌شود. امروزه آمارهای ارائه‌ شده از سوی مراکز معتبر جهانی، مؤید وجود شکاف دیجیتالی در دنیای واقعی، مجازی و فضای سایبری است. این اختلاف و نابرابری در زمینه تمامی فناوری‌های ارتباطی و اطلاعاتی بین کشورهای مسلط و محروم وجود دارد، کشورهای مسلط که دارنده، سازنده، تکثیرکننده و توزیع‌کننده چنین فناوری‌هایی هستند حضور، نفوذ، سلطه و سیطره خود را بر حوزه‌های متعدد و متنوع فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی گسترانیده و لذا روز به روز این شکاف ایجاد شده در زمینه ارتباطات و اطلاعات بین مناطق و جغرافیاهای مختلف، عمیق‌تر و گسترده‌تر می‌شود و وزن ژئوپلیتیکی کشورها را در زمینه فناوری‌های نوین، ناموزون‌تر می‌سازد.
اختلاف سطح درآمد، یکی از عواملی است که باعث بروز و تشدید نابرابريهادر منابع ارتباطي بین کشورها می‌شود. بالا بودن هزینه‌های مربوط به ساخت، راه‌اندازی و دسترسی به فناوری‌های نوین ارتباطاتی و اطلاعاتی از جمله چالش‌های موجود در جامعه اطلاعاتی است. ایجاد و گسترش زیرساخت‌های دیجیتالی اعم از گسترش خطوط مخابراتی، شبکه‌های برق‌رسانی، کابل‌های فیبرنوری، خطوط ماهوا‌ره‌ای و اینترنتی، آن هم در تمامی سطوح جامعه، هزینه بسیار بالایی دربردارد و سرمایه‌گذاری در این زمینه از عهده کشورهای کم‌درآمد یا در حال توسعه برنمی‌آید.
در 2000 م. در حالی که بسیاری از ملت‌ها و دولت‌ها با شور، شوق، شعف و شگفتی خود را برای ورود به هزاره جدید آماده می‌کردند و غرق تأمل در تجمل پرزرق و برق آینده رایانه‌ای بودند، نزدیک به یک میلیارد از مردم دنیا در فقر به سر می‌بردند چرا که تنها 15% از جمعیت جهان، 70% از درآمد جهان را در اختیار داشتند (www.bashgah.net)
امروزه در حدود 5/1 میلیارد نفر در جهان با صرف درآمد روزانه فقط یک دلار زندگی می‌کنند. (www.ertebatat82.blogfa.com) و با توجه به مشکلات معیشتی، بهداشتی و اقتصادی در اغلب کشورهای عقب‌مانده، صرف هزینه‌های گزاف جهت گسترش شبکه‌های اطلاعاتی و ارتباطی اساساً بی‌معنی خواهد بود و یقیناً بدون ایجاد زیرساخت‌های لازم صحبت از کاهش شکاف منابع ارتباطي امری دست‌نیافتنی، تلقی خواهد شد.

ب ) منابع ارتباطي ابزار جهاني شدن :

 از جهاني شدن به تعاريف گوناگوني ارائه شده است و هر يك از صاحبنظران از وجهي بدان پرداخته اند كه در اينجا به تعدادي از اين نظريات اشاره ميشود :

«مك گرو» در خصوص جهاني شدن چنين مي گويد: «افزايش شمار پيوندها و ارتباطات متقابلي كه فراتر از دولتها (و در نتيجه فراتر از جوامع) دامن مي گسترند و نظام جديد جهاني را مي سازند. جهاني شدن به فرآيندي اطلاق مي شود كه از طريق آن حوادث، تصميمات و فعاليتهاي يك بخش از جهان مي تواند نتايج مهمي براي افراد و جوامع در بخشهاي بسيار دور كره زمين در بر داشته باشد».

يكي از ويژگيهاي اصلي جهاني شدن ارتباطات متقابل است، اما بر خلاف وابستگي متقابل كه بر دو جانبه بودن تأكيد دارد، جهاني شدن امكان وابسته شدن را نيز در نظر مي آورد.

مفهوم جهاني شدن به اهميت نظم دهي مجدد زمان و مكان اشاره دارد. نظريه پردازان وابستگي متقابل، نگاه خود را روي بين المللي شدن روابط بين الملل متمركز ساخته اند، در حالي كه نويسندگاني كه در پارادايم جهاني شدن قلم مي زنند از حركت به سوي يك جامعه جهاني سخن مي گويند. در ديدگاه برخي صاحبنظران جهاني شدن با انحصار همخوان نيست، يعني جهاني شدن اين واقعيت را مي پذيرد كه انحصاري بودن يك واقعيت است و نه يك امكان تاريخي. (جهاني سازي و ابزارهاي جهاني شدن ،دكتر سيد رضا نقيب السادات )

در نظر برخي ديگر از صاحبنظران، جهاني شدن به عنوان يك مفهوم هم به كوچك شدن جهاني و هم به تقويت آگاهي از جهان اشاره دارد. معمولاً علت اين كوچك شدن را پيشرفت سريع تكنولوژي و تشديد روز افزون فعاليتهاي اقتصادي مي دانند. در همين تفسير از جوامع ملي است كه كار آمدي مقامات ملي متزلزل مي شود و استقلال عمل آنها از بين مي رود. به علاوه توسعه شبكه هاي فراملي و ساختارهاي اقتدار جهاني موجب جابجايي و گسيختگي تصميم گيري ملي مي شود. (جهاني سازي و ابزارهاي جهاني شدن ،دكتر سيد رضا نقيب السادات )

اين كوچك شدن فيزيكي جهان و انديشة‌ دهكدة جهاني با درك متحولي از زمان و مكان همراه است. جهاني شدن موجب افزايش فرآيندهايي مي شود كه از طريق آنها، شبكه هاي ارتباطي و نظامهاي توليد سطوح محلي و جهاني را با يكديگر پيوند مي‌دهد، به طوري كه روابط اجتماعي ديگر فقط در قالب محلي قابل تصور نيست. زندگي روزمرة ما چنان ساختار يافته است كه تعاملات اجتماعي در دل شبكه هاي جهاني صورت مي گيرد. در اين نگرش، جهاني شدن اين گونه تعريف مي شود: «تشديد روابط اجتماعي در سرتاسر جهان كه مكانهاي دور از هم را چنان به هم مرتبط مي‌سازد كه اتفاقات هر محل زائيدة حوادثي است كه كيلومتر ها دورتر به وقوع مي پيوندد و برعكس»(جهاني سازي و ابزارهاي جهاني شدن ،دكتر سيد رضا نقيب السادات )

                                                                                                         

«ديويدهاروي» مدعي است كه جهاني شدن به مرحله اي شديد از فشردگي زمان و مكان منجر شده است كه داراي تأثير گيج كننده و مخربي بر رويه هاي سياسي – اقتصادي، توازن قدرت طبقات و نيز بر زندگي فرهنگي و اجتماعي است».

«مارتين آلبرو» جهاني شدن را به فرآيند هايي كه بر اساس آن تمام مردم جهان در يك جامعه واحد و فراگير جهاني به هم مي پيوندند، تعريف مي كند. از ديد فرهنگي نيز به طور خاص به جهاني سازي توجه شده است.

«مانوئل كاستل» با اشاره به عصر اطلاعات، جهان گرايي را ظهور نوعي جامعة شبكه اي مي داند كه در ادامة حركت سرمايه داري پهنة اقتصاد، جامعه و فرهنگ را در بر مي گيرد.

«ديويد هلد» در كتاب دموكراسي و نظم جهاني (1996) ، با وجود نگاه آسيب شناختي به جهاني شدن، اين پديده را حركت به سمت نوعي دموكراسي جهانشهري تعبير مي كند كه در عين حال كثرت فرهنگي و اقتصادي را نيز در خود خواهد داشت.

«محمد عابد الجابدي» ضمن ارائه تعريفي از جهانگرايي فرهنگي و ادعاي عدم وجود فرهنگ واحد جهاني، در خصوص جهاني گرايي مي گويد: «جهاني گرايي داراي يك نظام جهاني است، نظامي كه زمينه هاي مختلفي همچون سرمايه، بازرگاني، مبادلات، ارتباطات، سياست، انديشه و ايدئولوژي را شامل مي‌شود، بويژه در مباحث كنوني منظور از جهاني گرايي، بسط و گسترش و انتقال تمدن و فرهنگ ايالات متحدة آمريكا به ساير كشورهاي جهان است».

وي در اينجا به تفكيك دو مفهوم جهاني گرايي و جهاني شدن مي پردازد و مي گويد: «جهاني شدن: يعني به استقبال يك جهان رفتن، آشنا شدن با فرهنگهاي ديگر و احترام گذاشتن به آراء و نظريه هاي ديگران، در صورتي كه جهان گرايي :نفي ديگران، نفوذ در فرهنگهاي ديگر و محل برخورد ايدئولوژي هاست. اما در مجموع صاحبنظران در خصوص جهاني شدن‌ (جهاني سازي) معتقدند كه در هم ادغام شدن بازارهاي جهاني در زمينه هاي تجارت و سرمايه گذاري مستقيم و جابجايي و انتقال سرمايه، نيروي كار و فرهنگ در چهارچوب سرمايه داري و آزادي بازار و نهايتاً سر فرود آوردن جهان در برابر ابرقدرتهاي جهاني بازار مي باشد، {كه }منجر به شكافته شدن مرزهاي ملي و كاسته شدن از حاكميت دولت خواهد شد. عنصر اصلي و اساسي در اين پديده، شركتهاي بزرگ چند مليتي و فراملي هستند. اين پديده از پيامدهاي سر بر آوردن دولتهاي نيرومند ملي و شديدترين مرحلة روابط سلطه‌گري و سلطه پذيري امپرياليستي است. جهاني شدن اوج پيروزي سرمايه داري جهاني در عالم است و از بطن دولت ملي زاده شده است و همچنان به طور يكسان، به توليد خود در درون و بيرون مرزهايش ادامه مي دهد. (جهاني سازي و ابزارهاي جهاني شدن ،دكتر سيد رضا نقيب السادات )

از ديد ديگر جهاني شدن، رقابت بي قيد و شرط در سطح جهاني است، رقابتي كه براي كشورهاي غني درآمد بيشتر و براي كشورهاي فقير، فقر بيشتر مي آورد. اين امر در ساية چيرگي و رهبري كشورهاي مركز و نيز در ساية حاكميت نظام جهاني مبادلة نامتوازن و ناهمگون صورت مي پذيرد.

مفهوم جهاني شدن در متون علوم اجتماعي نيز به عنوان ابزارهاي تحليلي براي توصيف روندهاي تغيير در زمينه هاي گوناگون ظاهر شده است:

دکتر امير آشفته تهراني در کتاب جامعه شناسي جهاني شدن، در تعريف اين واژه مي نويسد؛ «جهاني شدن يعني مجاز شمردن ليبراليسم، مجاز شمردن دين و مذهب و مجاز شمردن حل اختلاف ها از هر نوع که باشد. مجاز شمردن ارتباطات و مسافرت و داشتن سرمايه.»
«مانوئل کاستلز» استاد اسپانيايي هم جامعه شبکه يي را محصول همگرايي سه فرآيند تاريخي مستقل مي داند. انقلاب اطلاعات که ظهور جامعه شبکه يي را امکان پذير ساخت، تجديد ساختار سرمايه داري و اقتصاد متکي به برنامه ريزي متمرکز از دهه 1980 به اين سو با هدف غلبه بر تعارض هاي دروني اين دو نظام و نهضت هاي فرهنگي دهه 1960 و دنباله آن در دهه 1970 (نهضت ها و جنبش هايي مانند فمينيسم و طرفداري از محيط زيست) است. همان گونه که کاستلز نيز تصريح مي دارد جهاني شدن در مرحله نخست به علم اقتصاد و حوزه هاي مختلف اقتصاد بين الملل راه يافت و سپس در مطالعات جامعه شناختي، سياسي و بين المللي جاي خود را باز کرد.
 *انقلاب ارتباطات نوع جديدي از ارتباطات مجازي را که خالي از روح حاکم بر روابط واقعي اجتماعي است به وجود آورده است. از طريق ماهواره، اينترنت و... جهان جديدي به موازات جهان واقعي به وجود مي آيد که داراي دو ويژگي اصلي است :

 a) فرهنگ واقعيت مجازي؛ رسانه ها رسانه هاي الکترونيکي مخاطبان وسيع و متکثري دارند که مجموعه هايي از حيث محتواي نمادين به اين افراد عرضه مي کنند. در چنين شرايطي فضاي مجازي شکل مي گيرد و فرهنگ ها همه از طريق واسطه هاي الکترونيکي منتقل مي شود .

 b)  زمان بي زمان و فضاي جريان ها؛ مفاهيم زمان و مکان معاني تازه يي پيدا مي کند. فواصل زماني و مکاني عملاً از ميان برداشته مي شود و انتقال اين اطلاعات و داده ها و سرمايه ها و امکان ارتباط همزمان ميان افراد در نقاط مختلف به وجود مي آيد.( نگاهي به پديده جهاني شدن رسانه ها، بنفشه پورناجيb.pournaji@yahoo.com)
*رسانه هاي گروهي دو نقش اساسي در تغيير فرهنگي جامعه هاي امروزي بر عهده دارند. از يک سو فرهنگ توده را نشر مي دهند و از سوي ديگر منبع تغذيه نخبگان جامعه با هدف نوآوري و ابداع هستند، به عبارت ديگر رسانه هاي گروهي حلقه اتصال محيط بزرگ يا جامعه کل با محيط کوچک است. كه هر يک،  از عوامل اصلي نوزايي و خلاقيت و در نتيجه عامل تحرک و پيش برنده توسعه فرهنگي است. بحث جهاني شدن و مقوله رسانه ها چنان با يکديگر پيوند خورده اند که تصور تجربه کردن جهاني شدن بدون رسانه ها، محال به نظر مي رسد. .( نگاهي به پديده جهاني شدن رسانه ها، بنفشه پورناجيb.pournaji@yahoo.com)
*«يوهان گالتونگ و وينسنت» در كتاب گلاسنوست جهاني آورده اند:

«جهان پس از جنگ جهاني دوم به چهار بخش از تركيب محور شمال ـ جنوب و محور شرق ـ غرب تقسيم شده است.

كشورهاي چند حزبي ثروتمند كه در شمال غربي جهان يافت مي شوند و غالباً جهان اول ناميده مي شوند و كشورهاي سابقاً سوسياليست و تك حزبي كه در شمال شرقي جهان يافت مي شوند و غالباً «جهان دوم» ناميده مي شوند و سپس كشورهاي جهان سوم قرار دارند (TW) كه متشكل از كشورهاي فقير در جنوب غربي و متشكل از آمريكاي جنوبي، كارائيب، آفريقا، آسياي غربي، جهان عرب و آسياي جنوبي است. اين كشورها اكثراً داراي نظام سرمايه داري، (دموكراتيك) برخي سوسياليست (ديكتاتوري)‌ و برخي وراي هر دو نظام‌ و برخي تركيبي از آنها مي باشند و برخي از كشورهاي اين حوزه در هيچيك از اين مقوله بندي ها نيفتاده اند. به همه اين طبقه بندي ها بايد «جهان چهارم» را نيز افزود، يعني كشورهاي جنوب شرق، متشكل از كشورهاي در اصل بودايي – كنفوسيوسي در شرق آسيا و جنوب شرقي آسيا.

در رأس جهان چهارم ژاپن قرار دارد، در مرتبة پايين تر آن ميني ژاپن‌ها، يعني چيني‌ها قرار دارند كه به لحاظ اقتصادي ژاپني و به لحاظ فرهنگي چيني هستند، (كره جنوبي، تايوان، هنگ كنگ، سنگاپور). جمهوري خلق چين در كشورهاي آ.سه. آن (انجمن كشورهاي جنوب شرقي آسيا)، كشورهاي سوسياليستي در آسياي شرقي و سرانجام به عنوان نواحي پيراموني در اين خطة پهناور جهان، جزاير اقيانوس آرام، استراليا و نيوزلند و توابع آن. اين دو كشور آخر در واقع كشورهاي جهان اول هستند كه در مرزهاي جهان چهارم قرار گرفته اند.

سوسياليست ها، يعني كشورهاي پيش تر سوسياليست، جهان دوم هستند كه در يك تغيير سريع وارد اين حوزه شده اند و سنگاپور، جزاير اقيانوس آرام، در جرگه جهان سوم‌ هستند، آنچه كه باقي مي ماند، خواص جهان چهارم است، يعني ژاپن و ميني ژاپن ها و چين به عنوان يك بلوك اقتصادي ـ اجتماعي قوي براي آينده، بخصوص هنگامي كه چين و كره متحد مي شوند».

آنچه گذشت تقسيم بندي جهان از ديد صاحبنظران غربي است كه بر اساس همين تقسيم بندي مناسبات جهان را شكل مي دهد و نهايتاً آنچه حاكم مي شود، جهان اول است، چه به لحاظ اقتصادي و چه به لحاظ اجتماعي.

گالتونگ در تقسيم بندي هاي قبلي خود، شكل روابط را از شمال به جنوب يا به عبارتي از مناطق مركز (هسته) به پيرامون (حاشيه) نشان مي دهد و بيان مي دارد كه جريان قوي و حاكم از مركز به پيرامون است و عكس آن بسيار كمرنگ و بندرت اتفاق مي افتد و جريان روابط نيز در درون خود پيرامون نيز (با يكديگر) به شدت مركز به پيرامون نيست.

از وادي موضوع نقش رسانه ها (ابزار جهاني سازي) اگر به موضوع نظر شود؛ با اين كه سهم جهان اول، تنها 20 درصد كل جمعيت جهان است، اما 80 درصد توليد رسانه اي جهان را شامل مي شود و سهم توليد رسانه اي 80 درصد باقيماندة جمعيت كشورهاي جهان، تنها 20 درصد است. همين موضوع در عرصه توليد خبر نيز موجود است و در كنار اين نابرابري كمّي، نابرابري كيفي نيز به چشم مي خورد. . (جهاني سازي و ابزارهاي جهاني شدن ،دكتر سيد رضا نقيب السادات )

*"تسيس ها ملينگ"، پژوهشگر هلندي كه مدتها سرپرستي انستيتو مطالعات اجتماعي لاهه را برعهده داشته در خصوص عدم تعادل اطلاعات مي گويد: بعضي از كشورها از ظرفيت بهتر اطلاعات برخوردارند و توانايي آنها در توليد، ضبط، پردازش و توزيع اطلاعات در مقايسه با ديگران بيشتر و بهتر است. اين ظرفيت بالا به معني حجم بالاي سخت افزارهاي اطلاعاتي از قبيل كامپيوترها و حاملهاي ديگر مانند كتاب و غيره مي باشد كه در اختيار دارند. اين ظرفيت بالا در مقياس متعادل شامل اطلاعات نرم افزاري و محتواي اطلاعات نيز مي شود، همچنين انواع ديگر از تفاوتهاي اطلاعاتي وجود دارد. . حاصل چنين وضعيتي، حاكميت كشورهاي پيشرفته  و عقب ماندن كشورهاي در حال توسعه  است.

*پژوهشگراني چون شيلر (1981) و هملينك (1990) معتقدند كه عليرغم ظهور جامعة اطلاعاتي فعلي, اطلاعات و فناوري آن هنوز در دست نخبگان اقتصادي باقي مانده و اين انتقاد, عمدتاً در نظرية مركز پيراموني (core and periphery theory) بيان شده كه معتقد است عدم تعادل جهاني موجود بين «مركز» (كشورهاي ثروتمند و صنعتي جهان اول) و «پيرامون» (كشورهاي فقير و حاشيه‌اي جهان سوم) در هر دو جريان توليدات رسانه‌اي و اطلاعات وجود دارد.

*عده اي «شكافت ديجيتال» كنوني مورد بحث در جهان اامروز را مظهر نابرابري ديرين امكانات ارتباطي و اطلاعاتي جهان مي دانند، كه از دهه 1950 تا كنون در مباحثه هاي سازمان ملل متحد و به ويژه يونسكو مطرح بوده است. اما واقعيت اين است كه ايجاد شكاف ديجيتالي بين كشورهاي غني وفقير به نبود حداقل امكانات زيربنايي مثل سطح پايين سواد و آموزش و درآمد سرانه و ساختار فرهنگي ـ اجتماعي در كشورهاي عقب مانده و كمتر توسعه يافته، برمي گردد. امروز جوامع در اين بخش هم مثل ساير بخش ها به دو قطب فقير و غني تبديل شده اند. كشورهاي داراي فناوري هاي اطلاعات بيشترين بهره را مي برند.نگراني بزرگ جوامع در حال توسعه بعد از پشت سر گذاشتن استعمار و نابرابري اقتصادي و سياسي، شكاف ديجيتالي و اطلاعاتي است. چرا كه امروز عصر دانايي است ودردنيايي با اين ويژگي قدرت در دست كساني است كه با استفاده از ارتباطات و اطلاعات، داناتر شده اند.

*برخي از نظريه‌پردازان ارتباطات نيز بيان كرده‌اند كه امروز جهان در دست كسي است كه رسانه‌ها را در اختيار دارد و رسانه نيز امروز در دست صاحبان شركتهاي چند مليتي و كمپاني هاي بزرگ صاحب سرمايه است. آنچه از طريق اين رسانه ها و مجاري اطلاعات آنها انتقال مي يابد، به جوامع جهت مي دهد و به اذعان ايشان، از طريق آن مي توان مشتريان را وادار به خريد كرد و سياستها و استراتژيهاي بلند مدت خود را به راحتي جامة عمل پوشاند، زيرا تفكر واحدي در قالب يك نظام سرمايه داري، اداره و كنترل آن را در اختيار دارد. تمايل واحد كسب سود در ميان شركتهاي چند مليتي و حصول در آمد بيشتر در قالب ايده هاي عمودي و پر جاذبه جهت كسب سرمايه براي همگان ارائه مي گردد و در اينجاست كه اشتراكها و مشابهت‌هاي عملكردي ايشان در ارائه ايده ها، انديشه ها و الگوها بروز مي‌كند (جهاني سازي و ابزارهاي جهاني شدن،دكتر سيد رضا نقيب السادات)

ج ) منابع ارتباطي وفرهنگ(تاثيريا تاثر؟)در بستر جهاني شدن:

مي‌دانيم‌ جهاني‌ شدن‌ عبارت‌ است‌ از برقراري‌ پيوندها و ارتباطات‌ متقابل‌ ميان‌ جوامع ‌و بدون‌ ترديد، فرهنگ‌ مهم‌ترين‌ جزء جهاني‌ شدن‌ است‌. زيرا فرهنگ‌ محوري‌ترين ‌پيوند ميان‌ ملت‌ها و مكان‌هاست‌.(Held, 2000,P 48)
ارتباطات‌ ميان‌ فرهنگي‌ هنگامي‌ ظهور مي‌كند كه‌ مردماني‌ با فرهنگ‌ يا پاره‌فرهنگ‌هاي‌ هويتي‌ متفاوت‌ به‌ ارتباط ميان‌ خود بپردازند. ( Jandt, 1995,P408) در اين‌ ميان‌، فرد هنگامي‌نيازمند آگاهي‌ از راز و رمزهاي‌ ارتباطات‌ ميان‌ فرهنگي‌ مي‌شود كه‌ در يك‌ حس ‌فرهنگي‌(Cultural Sense) خود را متمايز از ديگران‌ ببيند. (Jandt, 1995,P7) و ضمنا در تلاش‌ باشد كه‌ به‌  مشابهت‌ معني‌ درفراگرد ارتباط دست‌ يابد.

نوع واکنش فرهنگی در مقابل جهانی شدن، بستگی زیادی به غنای فرهنگ بومی و میزان اثر گذاری آن در هویت بخشی به افراد، و سایر شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارد و در طیف گسترده ای از انفعال مطلق تا ستیزه جویی در مقابل جهانی شدن فرهنگ را در بر میگیرد. با این وجود میتوان واکنشهای فرهنگی به این فرایند را در قالب سه دستة کلی طبقه بندی‏کرد: خاصگرایی فرهنگی، آمیزش و تحول فرهنگی و همگونی فرهنگی.

1)-خاصگرایی فرهنگی: برخی نظریه پردازان مدعی هستند که واکنش فرهنگی در برابر فرآیند جهانی شدن، در بیشتر موارد با مقاومت و حتی مقابلة پرتنش همراه است که معمولا در قالب توسل به عناصر هویتبخشی زبانی، دینی، قومی و نژادی نمود مییابد. به بیان دیگر فرآیند جهانی شدن در عین حال که جنبه هایی از زندگی در دنیای مدرن را یکدست میکند، تفاوتهای‏فرهنگی و هویتی را نیز تقویت و احیا می کند. از این رو منتقدین تجدد، جهانی شدن را آغاز عصری جدید میدانند که با فرهنگی شدن زندگی و برجسته تر شدن هویتهای گوناگون اجتماعی ویژگی مییابد. مدافعان تجدد هم در قالب مفاهیمی‏مانند: ضدیت با دموکراسی ، احیای قبیله گری و بنیادگرایی به این واقعیت اعتراف میکنند. (. یحیی گلمحمدی، مقاله «جهانی شدن و فرهنگ»)

2)-آمیزش و تحول فرهنگی: این نوع واکنش که معمولا تحت عناوینی مانند روش پیوندی (Hybridization)  تحولی Translation)) و  غیردفاعی (Offensive)  توصیف میشوند، بر این نکته دلالت دارند که نمیتوان گفت در عصر جهانی شدن، فرهنگها یا باید به خلوص و ریشه خود توسل جویند یا ادغام شوند، به عبارت دیگر دنیای پیچیده و متنوع فرهنگی صرفا عرصه تسلیم یا ستیز نیست، بلکه آن‏ها میتوانند با متحول شدن و آمیزش با فرهنگ و هویتهای دیگر به حیات خود ادامه دهند. در این رهیافت بر داد و ستدهای بین فرهنگی و آمیزش فرهنگی برای ایجاد اشکال فرهنگی ترکیبی تاکید می شود. چنین روش و واکنشی بیشتر توصیفگر هویتها و انسانهایی است که از مرزهای طبیعی و معین و زادگاه خود فراتر میروند، ولی تعلق خود را به میهن خود حفظ می کنند بدون آن که دچار توهم بازگشت به گذشته شوند. آنان مجبورند با فرهنگهای جدید محل زندگی خود کنار بیایند بدون این که هویتهای اصلی خود را کاملا از دست بدهند . در واقع آنان به فرهنگهای پیوندی تعلق دارند و باید بیاموزند که دست کم با دو فرهنگ زندگی کنند. هویت سیاهپوستان در آمریکا و ملیگرایی کبک در کانادا را میتوان نمونه های برجسته چنین واکنش و رهیافتی به شمار آورد .( یحیی گلمحمدی، مقاله «جهانی شدن و فرهنگ»

در روایت خاصتری از این دیدگاه میتوان به تعامل فرهنگ ها اشاره نمود که در استفاده از مزایای سایر فرهنگ ها و جذب ارزشهای مثبت آنها، امور ناسازگار با فرهنگ خود را طرد نموده و با غنی کردن فرهنگ بومی مانع نفوذ عناصر محوری فرهنگ های دیگر شود ، به بیان دیگر در این واکنش، ارزشها، باورها و سایر امور زیر بنایی از فرهنگ بومی اخذ و ابزار و دادههای‏فرهنگهای دیگر در چارچوب ارزشهای بنیادین فرهنگ بومی مورد پذیرش واقع میشوند.

همگونی فرهنگی: برخی نظریه پردازان عقیده دارند که فرایند جهانی شدن نوعی همگونی فرهنگی را به همراه می‏آورد و  این همگونی فرهنگی  در تسلط و جهانگیر شدن تجدد یا فرهنگ و تمدن غربی  نمود می یابد . مثلا نظریه پردازانی مانند «گیدنز» و «رابرتسن» جهانی شدن را گسترش تجدد از جامعه (غربی) به جهان و گسترش ویژگیهای محوری تجدد در مقیاس جهانی میدانند . (احمد گل محمدی، «جهانی شدن فرهنگ، هویت»، ص 101 )

بنابراین همگونی فرهنگی عبارت از نوعی انفعال و استحاله است. در چنین واکنشی معمولا فرهنگها در برابر جهانی شدن منفعل میشوند و حتی ضمن پذیرش فرهنگی که جهانی شدن اقتصادی حامل آن است (فرهنگ غربی) ، ویژگیهای خود را از دست میدهند. به بیان دیگر برخی نظریه پردازان برآنند که جهانی شدن زیر سلطه نظام جهانی‏سرمایه داری و شرکتهای قدرتمند چند ملیتی قرار دارد و در حقیقت جهانی شدن اقتصاد، نوعی جهانی شدن فرهنگی را نیز به دنبال می‏آورد. این برداشت از جهانی شدن، همان نظریه امپریالیسم فرهنگی است که فرآیند جهانی شدن را در خدمت گسترش نوعی فرهنگ مصرفی می داند.

از این دیدگاه(امپرياليسم فرهنگي) جهانی شدن عبارت است از اراده معطوف به همگون سازی فرهنگی جهان. بنابراین بهتر است از جهانی کردن یا به عبارت درستتر، غربی کردن جهان سخن گفت. جهانی شدن نه یک فرایند تابع نیروهای ساختاری و غیر ارادی، بلکه نوعی‏تحمیل فرهنگ غرب بر جهان غیر غرب است که توسط عوامل و اراده های اقتصادی سیاسی نیرومند انجام می شود.

نظریه‏پردازان پایبند به نظریه امپریالیسم فرهنگی معتقدند که تردیدی در گسترش و سلطه فزاینده یک فرهنگ در جهان وجود ندارد، ولی این فرهنگ همان ارزش ها ، هنجارها و باورهای قوم محور غربی است که در ظاهری عام و غیرقومی عرضه میشود. و در عبارتی دیگر ، غرب به واسطه گفتمان های قدرت و غیرسازی ، دست اندرکار نوعی امپریالیسم و استعمار فرهنگی‏است .

*بر پایه نظریه امپریالیسم فرهنگی ، گرچه جهانی شدن فرهنگی چونان پدیده ای فراتاریخی و فراملی یا نیرویی متعالی و جهانی نمودار می شود ، ولی در واقع چیزی جز صدور کالاها ، ارزش ها و اولویت های شیوه زندگی غربی نیست. (احمد گل محمدی، «جهانی شدن فرهنگ، هویت»، ص 102 )  فرهنگی‏که شاخصه های اصلی آن را : فردگرایی ، لیبرالیسم ، قانونگرایی، حقوق بشر ، آزادی ، برابری زن و مرد، سیاست دموکراتیک و اندیشه سکولار ، بازار آزاد و اقتصاد سود محور بازار تشکیل می دهد.(علی اصغر کاظمی ، مقالة «نقش فرهنگ در فرآیند جهانی شدن ".)

روایت خاصتری از همگونی و یکپارچه سازی فرهنگی ، آمریکایی کردن فرهنگ جهانی است . محور بحث در این روایت ، همگونی فرهنگی به واسطه رسانه های آمریکایی است . نظریه پردازان پایبند به چنین دیدگاهی بر این نکته تاکید می کنند که آمریکایی ها بر منابع اصلی تولید و توزیع فرهنگ ، از جمله سیستم های ماهواره ای ، ساخت فن آوری اطلاعات ، بنگاههای‏خبری ، صنعت تبلیغ، تولید و توزیع برنامه های تلویزیونی و صنعت فیلم سازی سلطه ای بلامنازع دارند . بنابراین ایالات متحده آمریکا فرهنگ خود را به صورت گسترده ای در اقصی نقاط جهان رواج می دهد. ( یحیی گلمحمدی، مقاله «جهانی شدن و فرهنگ»)

ابزارهای همگونی فرهنگی:

فرایند همگونی فرهنگی که توسط نظریه پردازان و عوامل دولتهای غربی در حال انجام است ، نیازمند بسترها و ابزارهایی است تا این فرایند به پیش رود . این ابزارها در درجه نخست شبکه های اطلاع رسانی جهانی و رسانه های ارتباط جمعی مانند: «رادیو، تلویزیون ماهواره ای، اینترنت» و بستر سازی جهت نشر آن در قالب گسترش زبان انگلیسی است. امروزه نقش رسانه ها و میزان نفوذ آنها در ساخت فرهنگی جوامع بر کسی پوشیده نیست.

در نظر صاحبنظران غربي در اختيار داشتن وسايل ارتباط جمعي و تكنولوژيهاي جديد ارتباطي مساوي با در اختيار داشتن استيلاي فرهنگي است. «گرامشي» با وارد كردن واژة هژموني به اين عرصه، نقش نهادهايي نظير خانواده، آموزش و پرورش ، احزاب ،سنديكا، كليسا و وسايل ارتباط جمعي را بسيار اساسي مي داند و معتقد است كه اين هژموني از طريق اين نهادها كسب مي‌گردد و برنده كسي است كه اين زمينه را در اختيار داشته باشد. «آلتوسر» فرانسوي نيز از دستگاههاي ايدئولوژيك ياد مي كند كه معرف همان نهادهاي

مورد نظر گرامشي است كه مسئوليت باز آفريني نيروي انساني رادر جامعه به عهده دارد.(جهاني سازي و ابزارهاي جهاني شدن ،دكتر سيد رضا نقيب السادات )

* به باور برخی (ادگار موران) استعمار در دو شکل مستقیم و غیر مستقیم (یا استعمار نو) ظهور یافته و پس از تبدیل استعمار مستقیم به استعمار غیر مستقیم ، وادی فرهنگ به عنوان ابزار این استعمار به خدمت گرفته شده و از این پس هر فردی که بر روی زمین متولد می شود ، فکر و اندیشه او تخدیر می گردد و از این رو استعمار، دائمی و همیشگی‏شده و و به محدوده های صرفا جغرافیایی نیز ختم نمی گردد و ضرب و زور نظامی نیز در آن جایی ندارد . مهم ترین ابزار این تخدیر فرهنگی نیز ، رسانه است.

 همانطور كه در سطور قبلي نيز اشاره شد،يكي از ديدگاههاي مناسب تئوريك براي مطالعه اثرات رسانه‌هاي مدرن الكترونيكي, بحث امپرياليسم فرهنگي است. اشخاص و دولتهايي از سراسر جهان, نگراني خود را از نفوذ محصولات فرهنگي غربي روي فرهنگهاي ملي و بومي بيان داشته‌اند (هرشلاگ, 1996). از اينرو اصطلاح, «امپرياليسم فرهنگي» به عنوان يك نگراني, به محور عمده‌اي در پژوهشهاي مرتبط اقتصادي, حقوقي و قضايي وفرهنگي تبديل شده است.

*نظرگاه امپریالیسم فرهنگی – نخستین بار توسط «هربرت شیلر» در کتاب «ارتباطات توده‌ای و امپراطوری آمریکایی» در سال 1969 میلادی مطرح گردید. این نظرگاه معتقد است که انگیزه‌ جهانی شدن ارتباطات، طلب منافع تجاری از سوی شرکت‌های بزرگ فرا ملیتی آمریکایی بوده که اغلب در همکاری با منافع سیاسی و نظامی غرب و بطور عمده آمریکا عمل کرده‌اند. و این فرایند شکل تازه‌ای از وابستگی را حاصل آورده که در آن فرهنگ‌های سنتی با هجوم ارزش‌های غربی نابود می‌شوند

مکتب فرانکفورت: گامی در جهت تحلیل سلطه رسانه‌ها بر فرهنگ
در تحلیل رسانه‌های جمعی مدرن، سه نظریه نشأت گرفته از مارکسیسم به چشم می‌خورد:

1-     نظریه اقتصاد سیاسی 2- نظریه هژمونی  3- نظریه انتقادی.  

نظریه انتقادی: مانند نظریه هژمونی به بررسی رو بنا یعنی فرهنگ و مطالعه فرهنگ و تکنولوژی‌های رسانه‌ای پرداخته است.

بطور کلی نظریه پردازانی که از رهیافت فرهنگ گرا در تحلیل رسانه‌ها پیروی می‌کنند، تأثیر زیادی از مکتب فرانکفورت، بویژه آدورنو، هورکهایمرو مارکوزه پذیرفته‌اند.
نقطه مشترک در تحلیل نحله‌های مبتنی بر مارکسیستم در نقد فرهنگی، رسانه بعنوان ابزار کنترل طبقه حاکم سرمایه دار است. طبقه فرادست، در این جا، همانگونه که بر تولیدات مادی احاطه دارد، بر تو لیدات فکری نیز تسلط داشته و چگونگی تولید، توزیع و مصرف را خود معین می کند.
ابداع مفهوم «صنعت فرهنگی» که تحت تأثیر مستقیم نظریه «بت وارگی کالا»ی مارکس است، بیش از هر چیز ناظر بر نقش رسانه‌های مدرن در احاطه بر فرهنگ است.
در واقع، در این وادی، «ارزش مبادله‌ای» کالاهای فرهنگی است که دوام و استفاده از آن را تضمین کرده و بر باز تولید سلطه سیاسی و اقتصادی کشورهای صاحب تکنولوژی نیز صحه میگذارد.
بر طبق این نظریه، ساختارهای عقلانی شده و دیوان سالارانه‌ای همانند شبکه‌های تلویزیون و بطور کلی رسانه‌های مدرن که مهار فرهنگ جدید را در دست دارند، صنعت فرهنگی یا همان فرهنگ توده‌ای را تولید و باز تولید می‌کنند.  فرهنگی دروغین و ساختگی و جهت داده شده که بر رفاه و مصرف گرایی بیش از حد تأکید می‌ورزد.
 جهانی شدن در شکلی که گفته آمد، با نظریه نسبیت فرهنگی که به همتراز بودن فرهنگ‌های متفاوت استوار است، مخالف است. جهانی شدن مفهوم سازی ما از فرهنگ به شکل سنتی را مختل  می‌کند و از پدیده‌ای بنام جهان بودگی صحبت می‌کند. جهانی بودن و جهان بودگی، به خودی خود متضمن این نکته است که یک نظام همساز از ارزش‌ها بایستی متبلور شود.. بنابراین جهانی شدن فرهنگ به معنای ، جهانی شدن ارزش ها، سنت ها و هنجارهای پایدار یک یا چند فرهنگ است . چیزی که از آن به نام فرهنگ جهانی نام می‌برند و اشاعه دهنده ارزش‌های فرهنگ آمر یکایی با پشتوانه تکنولوژی  رسانه‌ای است. همان چیزی که در اندیشه مکتب فرانکفورت از آن با عنوان صنعت فرهنگی نام می‌برند.
نقش تعیین کننده صنایع فرهنگی غرب، در فرایند همگون سازی جهان، به جایگاه برجسته اقتصاد در عرصه فرهنگ دلالت دارد. به بیان روشنتر، از میان مجموعه عناصر ویژگی بخش تجدد، آنچه بیشتر و شدیدتر از عناصر دیگر جهانگیر  می‌شود، نوعی فرهنگ مصرفی متناسب با نظام سرمایه داری است. در واقع این نظام همواره می‌کوشد جهان را به بازاری برای تولید و مصرف تبدیل کند و بنابراین درصدد است تا به کمک ایدئولوژی یا فرهنگ مصرفی و تصورات مردم از هویت و نیازهای خود آنان را به مصرف کنندگانی در خدمت فرایند انباشت سرمایه تبدیل کند. :
تردیدی نیست که ساختار چگونه فکر کردن و به چه فکر کردن و جهان را از چه زاویه‌ای دیدن و اینکه انسان ارتباط خود را با جهان خارج در چه محوری مورد توجه قرار دهد، تابع رسانه‌هاست. رسانه‌ها به روابط انسانی و سبک زندگی انسان یک شکل متحد و خاص می‌دهند. رسانه‌های الکترونیک مدرن یک روش و مدل زندگی و یک سبک خاص از سپری کردن اوقات فراغت را عرضه می‌کنند.

 *در حالی که تولیدات فرهنگی برای ارتباط هر چه بیشتر با مخاطبین خود نیازمند زبان مشترک هستند، تفاوت های زبانی ‏همچنان سدی در برابر گسترش برنامه های تلویزیونی و دیگر محصولات فرهنگی به شمار می رود، از این رو سلطه جهانی زبان انگلیسی زیر ساختی زبانی را برای این ارتباط فراهم می کند که به اندازه هر نظام تکنولوژیکی برای انتقال آرا و فرهنگ ها اهمیت دارد..  ( دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتی ، ص 53 .)

 گسترش زبان انگلیسی راه را برای انتقال متون و پیام های فرهنگی هموار می نماید و ابزارهای‏قدرتمند اطلاع رسانی و آموزشی مدرن در خدمت این فرایند قرار می گیرد. طبق برآوردی زبان اول حدود 380 میلیون نفر از مردم دنیا زبان انگلیسی است و 250 میلیون نفر آن را به عنوان زبان دوم خود صحبت می کنند . یک میلیارد نفر در حال یادگیری آن هستند و حدود یک سوم جمعیت جهان با آن آشنا هستند و حدس زده می شود تا سال 2050 نیمی از جمعیت جهان کم و بیش در آن ورزیده خواهند بود.  ( فیلیپ لگرین، «جهان باز» ، ترجمه فریدون دولتشاهی، ص 437)

 «هربرت شیلر» ، استاد سابق دانشگاه کالیفرنیا ، در خصوص نفوذ فرهنگی کشورهای غربی در دیگر کشورهای جهان معتقد است که از سال های جنگ جهانی دوم ، در همان حال که ایالات متحده آمریکا با کمک نظامی به انگلستان و فرانسه ، برای از پا درآوردن آلمان و به دست گرفتن رهبری جهان تلاش می کرد ، برنامه ها و سیاست هایی نیز در جهت استیلای‏فرهنگی و ارتباطی بر جهان تدارک می دید. دراین زمان ، استفاده از نظریه جریان آزاد اطلاعات به منظور گسترش نفوذ فرهنگی و تسهیل سلطه جویی اقتصادی بر جهان و به کار گرفتن نظریه توسعه اقتصادی و اجتماعی از طریق وسایل ارتباطی برای جلوگیری از راه رشد غیر سرمایه داری کشورهای جهان سوم و گرایش آنها به سوی سوسیالیسم ، از اهمیت فراوان برخوردار است.

*سلطه رسانه های آمریکایی به حدی است که تقریبا سه چهارم نمایش های تلویزیونی که به سرتاسر جهان صادر می شود ، از ایالات متحده می آیند و از هفت رهبر صنعت رسانه ای جهان که در تقریبا همه چیز مداخله می کنند ، چهار رسانه آمریکایی‏هستند. در صنعت فیلم سازی اگر چه هند فیلم های بیشتری(855 فیلم در سال 2000) نسبت به هالیوود (762 فیلم ) تولید می کند ، اما بیشتر آن‏ها برای تماشاگران داخلی هستند ، ژاپن و هنگ کنگ نیز فیلم های فراوانی تولید می کنند ، اما معدودی از آن‏ها در خارج دیده می شوند . هالیوود نه تنها بازار سینمای جهان را در سیطره خود دارد ، بلکه تولیدات محلی‏را هم در خود غرق می کند . حتی در ژاپن، سهم آمریکا بیش از نیمی از بازار را تشکیل می دهد . فیلم های ایالات متحده 63 درصد از درآمد فروش را در اتحادیه اروپا در سال 1996 ، با 53 درصد در فرانسه و 81 درصد در بریتانیا به خود اخصاص دادند  .  ( فیلیپ لگرین «جهان باز»، ترجمه فریدون دولتشاهی ،انتشارات اطلاعات ، 1382)

در دهه 1980 میلادی ، ایالات متحده آمریکا کمتر از 5% برنامه های تلویزیونی خود را وارد کرده است، در حالی که بیشتر کشورهای دیگر در اروپا و آمریکای لاتین، بیش از 25% برنامه های خود را فقط از ایالات متحده آمریکا وارد کرده اند(حیی گلمحمدی، مقاله «جهانی شدن و فرهنگ»

تسلط آمریکا بر رسانه ها و جهانی سازی فرهنگ آمریکایی ، در درجه نخست از توان مالی عظیم شرکت های آمریکایی و سلطه این کشور بر صنایع فرهنگ ساز سرچشمه می گیرد. شرکت های آمریکایی با در اختیار داشتن منابع عظیم مالی ، گوی سبقت را از رقبای خود می ربایند و پیش تازی خود را در این عرصه حفظ می کنند . افزون بر این ، دولت آمریکا نیز می کوشد با هر گونه اقدام و تحولی که سلطه فرهنگی این کشور را تهدید کند به مقابله برخیزد . سیاستمداران و برنامه ریزان آمریکایی می کوشند با توسل به شگردها و ابزارهای مختلف ، از اقدام ها و تلاش های گوناگون به منظور فراهم کردن بستری مناسب برای تجارت آزاد اطلاعات و تولیدات فرهنگی جلوگیری‏کنند.

در جهان کنونی بزرگ ترین و قدرتمندترین شرکت هایی که در تولید و توزیع فرهنگ فعالیت می کنند ، در مالکیت آمریکایی هاست . گرچه برخی کشورهای پیشرفته صنعتی نیز در این حوزه فعال هستند، اما سلطه آمریکا بر سیستم های ماهواره ای ، ساخت فن آوری اطلاعاتی ، بنگاه های خبری، تبلیغات ، تولید برنامه های تلویزیونی و صنعت فیلم سازی به صورت جدی تهدید نمی شود .

*در مواردی دولت آمریکا با هر گونه سانسور و کنترلی که در کشورهای مختلف به منظور حفظ فرهنگ ملی در برابر نفوذ و رواج فرهنگ آمریکایی اعمال می شود ، مبارزه و مقابله می کند . تلاش های انحصار شکنانه کشورهای دیگر نیز معمولا با مخالفت و سنگ اندازی آمریکایی ها روبرو می شود. همچنین هر گونه اقدام در راستای ایجاد چارچوبی برای ارتباطات جهانی دارای اولویت های و اهداف غیر تجاری توسط دولت آمریکا و دیگر نهادها و شرکت های ذینفع آمریکایی خنثی می‏شود . ( احمد گل محمدی «جهانی شدن فرهنگ، هویت»، صص 112 113 )

 از این رو آمریکا توانسته است گوی سبقت را از رقیبان خود ربوده و با امکانات گسترده اطلاعاتی و ارتباطی ، نقش مهمی در فرایند جهانی سازی فرهنگی ایفا نموده و همگونی فرهنگی را در راستای فرهنگ خود هدایت نماید، اگر چه نشانه هایی از خاص گرایی فرهنگی و تحول فرهنگی نیز در سطح جهانی به چشم می خورد که سلطه بلامنازع فرهنگ غرب و آمریکا را به چالش می کشاند .

 

 

د) جمع بندي و نتيجه گيري:

امروزه ديگر در عصر ارتباطات بر همگان پوشيده نيست كه منابع ارتباطي ابزار مهم توليد وحفظ  قدرت در عرصه ملي ويا بين الملل محسوب مي شوند  ،چرا كه قادر ند در سنتز با ديگر منابع (اقتصادي،اجتماعي،فرهنگي و....)به توليد وبازتوليد قدرت بپردازندو اين قابليت منابع ارتباطي، رقابتي جدي رادر عرصه ملي وبين الملل برانگيخته است. بنابراين، تنها  جوامعي مي توانند استقلال خود را حفظ كنند وادامه حيات دهند كه به  بهترين نحو منابع ارتباطي را براي افزايش قدرت ملي و ارتقاي جايگاه استراتژيك خود  به كار گيرند.لذا مي بينيم كه منابع ارتباطي در تاثير وتاثري تنگاتنگ با منطق قدرت قرار گرفته اند.

از طرفي نيز كشورها از ديرباز  از نظر در جه توسعه يافتگي اقتصادي ،اجتماعي،و... وضعيت برابري نداشته اند وهميشه يك شكاف طبقاتي مابين غني وفقير حاكم بوده است و اين شكاف ونابرابري ،امروزه كه به يمن انقلاب ارتباطات وارد عصر جهاني شدن شده ايم خود را در شكلي جديد ظاهر كرده است كه مي توان از آن بانام شكاف در بهره مندي وبهره برداري از منابع ارتباطي تعبير كرد.از دل اين نابرابري وشكاف عظيم ،نيز امپرياليسم فرهنگي چهره زشت خود را نمايان داشته و توانسته با بكارگرفتن منابع ارتباطي و سنتز آن با منابع سياسي ،فرهنگي ،اقتصادي ،اجتماعي وتكنولوژيك... توليد قدرت هژمونيك كرده و سلطه فرهنگي خود را تحميل كند.

وباوجوداين نابرابريها  ،شاهديم كه  فرآيند جهاني شدن بسرعت تمامي عرصه هاي سياسي، اقتصادي ،اجتماعي ،فرهنگي و... .حيات بشر را در مي نوردد، وبيم استحاله فرهنگهاي كهن واصيل(  بعنوان ميراث مشترك بشري و وجه تمايز جوامع )  ، در دل فرهنگهاي غالب (ولي نه چندان غني از  ارزشهاي متعالي بشر) ميرود.

 آري همانطور كه در بند 4 اعلا ميه يونسكو  اكتبر 2005 آمده :

"تنوع فرهنگي در بستر دموكراسي ، تحمل آرا، عدالت اجتماعي و  احترام متقابل بين مردمان و فرهنگها شكوفا مي شود. "

 واين بستري است كه با  استناد به مباحث طرح شده در اين نوشتار و واقعيت هاي قدرت موجود  در عرصه بين الملل،فراهم نبوده، واز اين موضع ، "رويكرد تنوع فرهنگي " با چالشي جدي مواجه است .  پس مي توان اين سوال را بطور جدي تر مطرح كرد كه:

آيا " رويكرد حفظ وپاسداشت  تنوع فرهنگي "،آرمان است يا  يك امكان واقعي ؟؟

 منابع :

1.رسانه‌ها و فرهنگ، 1376، مجموعه مقالات، تهران: سروش

2.نگاهي به پديده جهاني شدن رسانه ها، بنفشه پورناجي(b.pournaji@yahoo.com)
3.كنوانسيون حفظ وترويج تنوع بيانهاي فرهنگي،يونسكو،اكتبر2005

4.آوینی، سید مرتضی، 1378، فردایی دیگر، تهران: برگ سوم.

5. کاظم معتمد نژاد، «مطالعات انتقادی در وسایل ارتباط جمعی» ، فصلنامه رسانه ، ش 9 ، ص3 به نقل از دکتر سید رضا نقیب السادات ،«جهانی سازی»،

6.تامور، تام، 1375، مکتب فرانکفورت، حسینعلی نوذری، تهران: نی.

7.فلر، الوین و هایدی، 1376، بسوی تمدن جدید، محمدرضا جعفری، تهران: سیمرغ.

8.تاملینسون، جان، 1381، جهانی شدن و فرهنگ، تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی.
9.تامپسون، جان ب، 1380، رسانه‌ها و مدرنیته، مسعود اوحدی، تهران: سروش.
10.رابرتسون، رونالد، 1380، جهانی شدن، کمال پولادی، تهران: ثالث.
11.رجایی، فرهنگ، 1380، پدیده جهانی شدن، عبدالحسین آذرنگ، تهران

12.گل محمدی، احمد، 1379، جهانی شدن …، تهران، فصلنامه مطالعات ملی، ش 2.

13. لادیر، ژان، 1380، رویارویی علم و تکنولوژی با فرهنگ‌ها، پروانه سپرده، تهران: مؤسسه پژوهش فرهنگ، هنر و ارتباطات

14قراگوزلو، محمد، 1381، جهانی شدن و تنوع فرهنگ‌ها، تهران، روزنامه همبستگی، 17 تیرماه.
15. نقیب السادات، سید رضا، 1379، جهانی شدن، تهران: فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان، شماره 10

16.کاستلز، مانوئل، 1380، عصر اطلاعات، مترجمان، تهران: طرح نو

17.علی اصغر کاظمی ، مقالة «نقش فرهنگ در فرآیند جهانی شدن» ، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی‏شدن ، چالش ها و فرصتها»، گردآوری : محمد توحیدفام،

18.یحیی گلمحمدی، مقاله «جهانی شدن و فرهنگ»، کتاب: «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانی شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآوری : محمد توحیدفام،

19 .بن. اچ بگدیکیان ، «انحصار رسانه ها » ترجمه داود حیدری ، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها ، تهران ، 1374،

20.دیوید هلد و آنتونی مک گرو، «جهانی شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتی ،

21.جزوه درسي (  مديريت  منابع جهان)دكتر مصلي نژاد ،استاد دانشگاه تهران